بعد از کلاس کنکور الکترومغناطیس، کلاس آمار به نظر رنگ تفریح می‌آمد. قربون هر چی واریانسه برم.


نظرات:

سلام جناب میرزا
جناب پدر !
خیلی وقت پیش وقتی نوشته های دختر مودب میرزا مشیر را میخواندم تصمیم گرفتم من آن یکی دختر میرزا باشم ، چند وقت پیش یک هویی (باورکنید. یک هویی)وبلاگ شما را دیدم ، انگار بعد از سالها پدرم را پیداکرده باشم همچون. الاغی(شکل مودب خر!گفتم شاید. میرزایمان خوشش نیاید. دخترش بی تربیت باشد !)که تیتاب به دست آخرین روز مدرسه را سپری میکند خوشحال شدم، گاهی که وقتم خالیست به وبلاگتان سر میزنم ، امشب دلم خواست بخوانم آرشیو را!خلاصه به زمان کنکور شما رسیدم ، خواستم بگویم من هم الان کنکور دارم !
و آها خواستم بگویم یه جایی ازین دنیا شما یه دختر منسوب به خودتان دارین که عمراً روحتان خبر داشته باشد ! جناب پدر (این جناب پدر را برای این گفتم که مثل اول این طومار پر غلط ام وقتی نوشته ام حس کردم زی زی گولو آسی پاسی!شدم ، دوباره خواستم بشوم)
خداحافط جناب پدر

----
میرزا: :)



صفحه‌ی اول