خاطره یک پدر
«دلم تنگ شده.
دلم براي همه اون روزا تنگ شده.
براي اون رابطه پدرو دختري دوست داشتنيمون..
براي تو.
براي نظم و ترتيب هميشگيت:
-يکي به اين کشوي من دست زده،يه کاغذ اينجا جا بجا بشه من مي فهمم.
براي جدي شدنهات:
-ترس يعني چي ؟خودتو لوس نکن. من به بچه هام ترس ياد ندادم.»
سایه



صفحه‌ی اول