چند روزی مهمان نمایشگاه کتاب بودم. خیال گزارش دادن ندارم که اصولاً نه دوست دارم و نه حوصله‌اش را و هیچ خیال ندارم ادای آقایان روشنفکر را دربیاورم که سطح نمایشگاه پایین آمده است و استفاده‌ای نمی‌بریم، پس نمی‌رویم. چند نکته‌ای را می‌نویسم که یادداشت کرده بودم.
-نمایشگاه مطبوعات آرام‌تر از همیشه بود. از آن شور و شوق هر سال خبری نبود. در کل دو غرفه مشتری داشتند، یکی شرق و دیگری یالثارات که در این دومی به گفته همسایگان هر روز چند فصل دعوا عادی بود.
-در دفتر یالثارات نوشته بودند: «همین‌طور ادامه بدهید و انقلاب را نجات دهید. در ضمن خودکاری که با آن می‌نویسم الان از غرفه آفتاب یزد گرفتم.»
-از آمار منتشر شده در غرفه ارشاد چنین دیده می‌شد که اوج تعداد مجوزهای صادر شده برای روزنامه‌جات در سال 76 و 82 بوده است. در بین این دو 82 بسیار بالاتر بود.
-آگهی‌ای به دیوار زده شده بود: «چگونه متفکر شویم؟» فکر کردم شوخی است یا یک ژست روشنفکری. اما زیرش نوشته شده بود «برگزارکننده ماهنامه راه موفقیت با سخنرانی مهندس فلانی»
-نمایشگاه کتاب بسیار کم‌بارتر از هر سال بود. تمام نمایشگاه دربست تحویل ناشران کتاب‌های عاشقی و ناشران روان‌شناسی و موفقیت و راه‌های کامیابی و این‌گونه اراجیف بود. ناشران مذهبی هم که تا سال قبل به زور ده درصد نمایشگاه را در اختیار داشتند، امسال به راحتی 30 الی 40 درصد سالن‌های ناشران عمومی را به خود اختصاص داده بودند. احتمالاً کمک مالی‌ای چیزی.
-کتاب شعری را ورق می‌زدم. اسم شاعر یادم نیست. نوشته بود: «زندگی شغل بدی است. مرخصی ندارد.»
-کلی با «پکا» (پخش کتاب ایران؟) آشنا شدم. از سرمایه‌ای که گذاشته بودند و استقبالی که از ایشان شده بود.
-سالن میلاد که تا چند سال قبل محلی بود که آخرین نرم‌افزارهای طراحی شده توسط ایرانیان معرفی می‌شد، بازار مکاره‌ای شده بود که در میان انواع نرم‌افزارهای آموزشی به سختی می‌‌شد چیز دندان‌گیری پیدا کرد.
-باز احسان نراقی را دیدم. هر سال مانند سال قبل است. جایی در مصاحبه‌ای انتقاد کرده بودند که خود را تکرار می‌کند.
-خیابان‌های نمایشگاه از سالن‌ها شلوغ‌تر بود. جماعت برای پیک‌نیک آمده بودند.
-کتاب «عالیجناب خاکستری و عالیجناب سرخ‌پوش» نوشته اکبر گنجی به چاپ سی و چندم رسید. در صفحه‌ی دوم تیراژ هر چاپ را نگاه می‌کردم. چاپ‌های اول 5000، چاپ‌های میانی 10000، چاپ‌های اخیر باز 5000 و این چاپ‌ آخر 3300.
-نمایشگاه بود دیگر. من که خوب کتاب خریدم.



صفحه‌ی اول