کرکرهها بالا میرفتند. سر و صدایی راه انداخته بودند انگار که دکان آهنگری است.
یک پیکان عهد بوقی پتپتکنان برای مسافری ترمز کرد. احتمالاً کاربراتش تنظیم لازم داشت.
دو پسربچه برای رسیدن به کلاس میدویدند. تاپتاپ.
قژقژ گاری شنیده میشد. میرفت به سبزه میدان که سهم روزانهاش را بگیرد.
مردی خمیازهکشان در حالیکه پاهایش را با سر و صدا روی زمین میکشید، کیف بر دست سر کار میرفت.
صبح پر سر و صدایی بود...