استاد میدان و امواجی داریم بسیار متشخص و باوقار بنام دکتر کشتکار. آن روز رفته بودیم اتاقش برای رفع اشکال. اصولاً نفهمیدم چی پرسیدم و چی گفت. زیر میزش روی کاغذی به خط شکسته نوشته بود «چون زلف توام جانا در عین پريشانی». به آن نگاه می‌کردم.



صفحه‌ی اول