دو کوچه قبل از بیابان بر برهوت ایستاده‌ایم.
دیروقت است. به قاعده یازده و نیم شب.
عجله داریم.
طبق مشاهدات در دو کوچه مانده به بیابان بر برهوت تاکسی پر نمی‌زند. ولی سگ پر می‌زند و تو روی بنی ‌بشر نگاه کرده واق واق هم می‌کند.
طبعاً مصمم می‌شویم تا رسیدن به اولین آبادی قدم بزنیم.
در اولین نشانه تمدن کشف می‌شود تاکسی جماعت این وقت اینجا نمی‌آیند.
کم نمی‌آوریم و قدم می‌زنیم.
دگر هیچ چیز پر نمی‌زند.
کم ‌می‌آوریم. زمین و زمان را مورد عنایت قرار می‌دهیم.
بعد عمری تاکسی یافت می‌شود. جهنم می‌شویم می‌رویم خراب‌شده خودمان.



صفحه‌ی اول