آدمها در اکثر مواقع وقتی با کسی کاری، حرفی دارند تلفن میزنند. ولی زمان بیان مطلب از آدم به آدم فرق میکند. بعضی قبل از سلام رک و پوستکنده مسأله را بیان کرده خیال ما و شما و خود را راحت میفرمایند. برخی هم بعد از چند ساعت سخنرانی در مورد آب و هوا و جماعت و سیاست و ناکامی در کشاندن بحث به حول و حوش مطلب مورد نظر، چند ثانیه مانده به کلافگی کامل طرف مقابل، مشکل خود را مشابه مرغ پرکنده مطرح میکنند؛ هر چند نمونههای موفقی در هدایت بحث هم به ندرت دیده میشود. جماعتی هم صبر میکنند وقتی طرف شروع به خداحافظی اصولاً طولانی وطنی میکند تازه یاد شریفشان میافتد برای چه آسمان و ریسمان را به هم بافتهاند و یاالله آقا فلان است و بهمان. دسته آخر که بسیار جالب توجهاند در طول مکالمه مشغول کلنجار رفتن با وجدان و دل و مشابهاتشان هستند و آیا بگم یا که نگم و بعد آنکه مکالمه بدون ذکر بیانات به اتمام میرسد با کشیدن آهی از اعماق آنچه دل مینامندش پیش خود زمزمه میکنند باشد بار بعد دیگر حتماً میگویمش. زکی.