لاستیک داشت با تمام قوا در می‌رفت. یکی هم با داد و هوار دنبالش. لاستیک زاپاس داشت از دست سرنوشت محتوم خود که صاف شدن عاج‌هایش بود در می‌رفت؛ بدون آنکه حواسش باشد که دارد در همین فرار سابیده می‌شود، صاف می‌شود.
بلوارها و لاستیک‌هایی که در می‌روند.



صفحه‌ی اول