پسر 9-10 ساله چیزی دستش بود و بین ماشین‌ها می‌چرخید تا بلکه کسی ازش بخرد. دختر کوچکتری هم که به نظر خواهرش می‌آمد به جای آنکه سعی کند به من چیزی بفروشد، بازیش گرفته بود و با تصویر کج و معموج خودش در گلگیر ماشینم بازی می‌کرد. یکی بوقی زد که پسر به پیشش برود و همان لحظه چراغ سبز شد. نمی‌دانم پسر توانست برسد یا نه.



صفحه‌ی اول