گیر کرده بودیم در یک خیابان تنگ و یک‌طرفه. از این خیابان‌ها که اساساً عددی نیستند ولی چون یک جای مهم را به جای مهم دیگری کوتاه‌تر از دیگر خیابان‌ها همین‌جوری شوخی شوخی وصل می‌کنند مهم شده‌اند. بعد از چند دقیقه همه صدای نوارها را کم کردند. مسافران تاکسی‌ها کرایه‌هاشان را دادند، پیاده شدند. از تاکسی روبرویی من اول پیرمرد پیاده شد بعد کمک کرد پیرزن پیاده شود. دوتایی در کمال آرامش رفتند پیاده‌رو و اولین کوچه‌ پیچیدند. دست پیرزن کرفس بود. دختر دبیرستانی هم از بابا خداحافظی کرد و از پژو پیاده شد. تابلوی دبیرستان دختره دیده می‌شد. آیفن مدرسه را زد، باز کردند و رفت تو. ما ماندیم، سایه درختی که تصادفاً زیرش بودیم، راننده تاکسی، آن بابا، چند آدم دیگر و چند چنار.



صفحه‌ی اول