برق می‌رود. اول مقادیری سخنان گوهربار نثار کل سیستم می‌کنید، از تکنیسین تا وزیر. بعد ملتفت می‌شوید نه تنها چراغ قوه و مشابهاتش را در خانه ندارید بلکه حتی یک عدد شمع ناقابل هم در دستگاه عریض و طویلتان یافت نمی‌شود. نتیجه اول نشستن وسط اتاق و به پوچی رسیدن است. چند دقیقه بعد ملتفت می‌شوید پوچی نور نمی‌شود و با اکراه بلند شده و در تاریکی مطلق کلیدتان را پیدا می‌کنید (موبایل ابداً مشخص نیست کجاست، طبعاً حافظه اعتصاب کرده است) و بعد از چند باز برخورد به در و دیوار و نثار دوباره همان مسایل در را پیدا کرده، به بقالی مراجعه کرده و قدری شمع ابتیاع می‌فرمایید. برمی‌گردید، کبریت و نور. بعد می‌نشینید در معیشت صدای ژنراتور همسایه در نور شمع روزنامه مطالعه می‌فرمایید. خبر رأی مجلس برای تداوم فعالیت هسته‌ای را می‌خوانید. نیم ساعت بعد برق می‌آید.



صفحه‌ی اول