امروز در جلسه‌ی یادبودی برای ژاک دریدا در دانشکده علوم اجتماعی شرکت کردم. مستندی از زندگی دریدا نشان دادند، برشهایی از زندگی 6-1995 به بعد او. کاشف به عمل آمد فیلسوف شوخ‌طبعی بوده و ابداً علاقه‌ای به توضیح مسایل شخصی‌اش برای دیگران ندارد. وقتی ازش پرسیدند دوست داشت هگل و هایدگر در چه موردی برایش صحبت کنند گفت از مسایل جنسی و خصوصی‌شان، چون دوست نداشتند در مورد آن‌ها حرف بزنند.
در سفر دریدا به آفریقای جنوبی سلولی را نشانش دادند که ماندلا 18 سال در آن محبوس مانده بود و حتی دستشویی نداشت، به جای آن سطلی. دریدا به تخت خیره شده بود و بعد از چند ثانیه در همان حال در سلول را بست. آرزو کردم می‌دانستم به چه می‌اندیشد، به صبر؟ به باورها؟ به انسان؟



صفحه‌ی اول