دیشب به یک پارتی تشریف بردیم. ما که هیج چیزمان سر جایش نیست (هکذا پارتی رفتنمان) وسط آن داد و قال و در آن تاریکی نشسته بودیم با یکی از دوستان دور در مورد نیچه صحبت می‌کردیم. آقا از پیروان نیچه بود و این اواخر ویتگنشتاین را کشف کرده بود که مقادیری در مورد آن قضیه سیخ بخاری سربه‌سرش گذاشتم. عقاید جالبی داشت: «من فلسفه برایم یک مشغولیت و یا مسأله فرعی نیست، من از بسیار چیزها دست شسته‌ام و زندگیم را برای فلسفه گذاشته‌ام. برای همین اگر کسی به اعتقادات من توهین کند نمی‌توانم بگویم این هم نظری است، باید آنقدر بحث کنم و داد و فریاد بکنم تا بفهمد غلط می‌گوید.» فکر می‌کنم از بکار بردن سیخ بخاری هم ابایی نداشت. پس مخالفت نکردم.
ولی مستقل از این مباحث خداوند را شکر می‌گوییم که زیبارویان را آفرید، رقص را آفرید و تکیلا را.



صفحه‌ی اول