موهایش جوگندمی است و آشفته، انگار چند روزی است دستی به موهایش نکشیده است. روزنامه را بالا پایین میکند و زیرلب حین خواندن صفحه سیاسی فحش میدهد. مهماندار را کمی معطل میکند تا تصمیم بگیرد چای میخورد یا قهوه. کمی با پهلودستی در مورد قیمت سیمان صحبت میکند. چند بار هم تلاش میکند چرتی بزند، تماشای احوالات کلافهاش سرگرمم میکند. وقتی هواپیما به زمین مینشیند بلافاصله موبایلش را روشن میکند و گویا کسی که قرار بوده دنبالش بیاید دیر خواهد کرد، باز غرغر میکند. سوار ماشین که میشوم هنوز منتظر است و به ساعتش نگاه میکند.