شکمگندهش را داد عقب و با قهقههای بلند پسر توریست را محکم بغل کرد و با دوستدخترش دست داد. بعد رفت از داخل مغازه باقلوا آورد و به جفتشان تعارف کرد و عید را تبریک گفت.
صفحهی اول