آخر هفته گذشته میزبان دکتر کیتلر از اساتید دانشگاه ساری انگلیس بودم. مهمان استادم بود و سخنران مدعو سومین کنفرانس ماشین بینایی ایران. وظیفه‌ام استقبال در فرودگاه و رفت و آمدش از هتل به دانشگاه و مشابهاتش بود. بعد از بازدید از موزه فرش هوس خرید فرش کرد و ما هم بردیمش به میان تجار فرش که ببیند و بپسندد. اصولاً پدربزرگ من تاجر فرش بود و اعتباری داشت که امروز هم سیزده سال بعد از فوتش هنوز دوستانش و حتی فرزندان دوستانش در بازار چنان من را به عنوان نوه‌اش تحویل می‌گیرند که خودم هم تعجب می‌کنم، آن روز هم از این قاعده مستثنی نبود. اینکه این چنین بازار ایران مبتنی بر اعتبار است برای دکتر کیتلر بسیار جالب بود و گفتگوی طولانی‌ای در مورد مزایا و معایب چنین جامعه‌ای داشتیم. اعتقاد داشت اعتماد متقابل تضمین‌کننده سلامت اقتصادی بازار و از آن بالاتر روابط مستحکم انسانی است. گفتم متأسفانه چنین روابطی فقط در بازارهای سنتی آن هم بین تجار قدیمی باقی مانده است و در روابط تجاری امروز مملکت برادر برادر را نمی‌شناسد. به نتیجه خاصی نرسیدیم.
چیز دیگری که برای دکتر جالب بود راهنما نزدن من در تمامی آن چند روز بود.



صفحه‌ی اول