مطب دکتر منتظر بودیم منشی صدایمان کند و پرونده‌مان را بزند زیر بغل‌مان یعنی در یک ساعت آینده شاید نوبت‌تان برسد. پرونده کناریم را تحویلش دادند، می‌خندید: «روز اول سربازی بود و ما را ریخته بودند حیاط پادگان و منتظر بودیم. هنوز معلوم نبود کی جزو کدام گروهان است و غیره. بعد از سه ساعت انتظار زیر آفتاب یکی آمد ما را شمرد و رفت. کلی خوشحال شده بودیم که یکی آمد ما را شمرد...»



صفحه‌ی اول