کور سویی از امید هست. اصولاً ما همیشه منتظر میشویم در بسته شود و بچسبیم به نوری که از سوراخ کلید به اتاق تاریکمان میرسد.
چون اصولا ما انسانيم.
سلام
اين هم از بد روزگار است. ميرزا جان وقتي با نور تابيده از سوراخ كليد اتاق مي توانيم اين همه كار انجام دهيم اگر روزي نور يك راغ به ما بتابد كولاك مي كنيم. باور من.
آخه اينجوري حالش بيشتره!!!
به نام حضرت دوست
سلام مهربان گرامي جناب پيكوفسكي:
وقتي آدمي سودايي غير از تفكر و انديشه در سر بپروراند و چشم به عوامل بيروني داشته باشد تا خويشتن خويش آنقدر چرخ مي زند و خوشبينانه و بي تفاوت روزگار مي گذراند كه وقتي دري كه مي توانست سبب شود ورودش را به جهاني ديگر بسته مي شود مضطر و ناچار تازه فكر تدبيري مي كند و از همين روي است كه بسنده مي كند به همان اندك نور تابيده.
مي انديشد شايد همان ظهور اميد كذا و كذا را به نظاره بنشيند افسوس كه اگر
ديگرگونه مي انديشيد هيچگاه چشمه نور را به آساني از دست نمي داد كه حالا به اندك روزني قناعت كند .گرچه باز هم تحسين برانگيز است شور اينان ديگران بهتر از اينان!كه هراسان شده پشت همان در ساليان سال غمين مي نشينند تا حضرت ملك الموت روزني برايشان بگشايد.
باشد كه مهربان ايزد آن نور حقيقي را در مسيحاي جان بنشاند.
سبز باشيد و مهرتان پايدار.
اين از آن فرمايشات بود که ما بطور رايگان و في سبيلالله با آن وحدت ميکنيم. حتي حاضريم چيزي هم دستي بدهيم!