هوس فرمودیم حضور جناب حسین درخشان را در آن شیرتوشیر انتخاباتی کمی تایید کنیم. در حقیقت ما هم همان اول تصور فرمودیم با ما مزاح میکنند و اعتقاد داشتیم حضرت آقا را از همان فرودگاه باید به دانشگاه اوین هدایت کرده باشند ولی پس از آنکه حضرت را سرپا و خندان در ستاد دکتر معین دیدیم بالاجبار قبول فرمودیم که ایشان تشریف آوردهاند. بعدازظهری را هم با ایشان همراه با چند شخص دیگر پلکیدیم. این که آن چند نفر که بودند و کجا پلکیدیم را خود اشخاص اگر خواستند میفرمایند. البته در نهایت بنده هنوز ملتفت نشدم حسین چطور داخل این مملکت آمد و رفت، ولی آمد و رفت.
در مورد خود آقا هم باید فرمود که مطابق انتظار بود. در حقیقت از وقتی آن سایت «خاطرات» را داشت علاقمند بودم ببینمش. یک عدد شخصیت اسپورت، راحت، مودبتر از وبلاگش و البته کمتر از نوشتههایش فتوا صادر میکرد. کمی هم مرض خبرنگاری درش مانده بود و از زمین و زمان عکس و فیلم اخذ میکرد و با بزرگان بحث مینمود هیت سایت کدامشان بیشتر است. خلاصه یکی بود مثل همه با این تفاوت که پدربزرگ وبلاگستان بود. از ملاقاتش مشعوف شدیم.
عجب مارمولکیه این ابو بلاگر!!
متوجه نشدم منظورت از سايت خاطرات چيه، اما همون سال ۲۰۰۱ يک بابايي سايت خاطرات دات کام رو زده که درخشان نبود. هنوز هم سايتش هست اما مدتهاست وبلاگ نمينويسه.