امروز ظهر ما در حرم امام رضا بودیم. دو مسأله خارج از بحث است؛ یکی اینکه من چه امتیازی اخذ نمودم و در مقابل قبول کردم برون حرم و دوم اینکه چرا من صبح تبریز بودم، ظهر مشهد و شب تهران. به هر ترتیب ما را فرستادند داخل حرم و ما هم از سر بیکاری مقادیری بسیار زیادی زل زدیم به آینهکاریها و اختلاطی هم فرمودیم با یکی از این خادمان حرم. بیچاره تقریباً قسم میخورد که با آن گردگیرهایی که دستشان گرفتهاند حداکثر چپ و راست را به جماعت نسان میدهند و نه بیشتر. در ضمن ما را روشن کرد که هر چهار پنج روز یکبار دو ساعت حرم را خالی میکنند و میافتند به جان در و دیوار و میسابند و میشورند و این چنین است که آنجا تمیز میماند. فرمود خرج گلاب حرم سالیانه دویست سیصد ملیونی میشود، فرمودیم عجب. نزدیک ضریح هم پدری با اشتیاق از پسرش میپرسید دست به ضریح زدی؟ او هم کیفور میگفت بله بله. یکی هم آن وسط به من گیر داده بود که چرا نماز نمیخوانی.
نتیجهی گرفته شده این بود که اگر بخواهم یک خارجی جامعه ایرانی را درک کند دو جا میبرمش، یکی بازار و دوم همین حرم.
كاشكي ننوشته بودي كه كسي اينارو ديده يا نه. اگه پي خوشگذروني نبودي شايد ميديدي كه چطور با باتوم تو شيكم اون خانوم كوبيدن يا اون پسري رو كه انداختن زمينو با لگد زدنش رو ميدي يا اون دختري رو كه تو جوب زدنش ...
ببخشيد اگه اين كامنت مزاحمتون هست...اين روزها و بهتر بگويم اين ساعات و لحظات "واسلاو هاول"ايران در حال دست و پنجه نرم كردن با مرگ است.باور كنيد حالم از خودم بهم مي خورد.چرا كاري نمي كنيم؟بگذاريم گنجي بميرد؟؟؟نمي دانم چه بايد كرد ، ولي هركاري و هر چيزي به ذهنتان مي رسد را فرياد بزنيد و بگوييد.كجايند آزادي خواهان؟؟؟چرا كسي يك راه عملي پيشنهاد نمي دهد؟
هيچ چيز با گذشت زمان آسان تر نمی شود
ما خسته تر می شويم
و تنهاتر
و پذيرش چيزها آسان تر می شوند
همين.
تا خسته تر نشديم و تا خاتمي هست يه كاري كنيم.راستي چرا خاتمي كاري نمي كند؟اندك آبرويي كه در بين مردم برايش مانده را از دست ندهد.مگر خاتمي يادش رفته گنجي را؟شايد نمي داند كيست.آقاي ابطحي شما كه سنگ خاتمي را به سينه مي زنيد....شما به يادش بياوريد.باور كنيد خاتمي اين كار از عهده اش بر مي آيد.هر كاري را نتوانست انجام دهد اين يكي را مي تواند.آقاي خاتمي نام نيكي از خودتان به جاي بگذاريد.
من پيشنهاد مي كنم كه هر چه سريعتر نامه اي تنظيم شود نسبت به خاتمي.يادش بياوريم سوگندي را كه براي حفظ جان و ناموس اين مردم خورده است.حتي اگر شده خواهش كنيم از خاتمي.آقاي خاتمي قدم آخر را خوب برداريد.در نظر داشته باشييد كه امر كوچكي نيست...جان گنجي است،اگر شده بايد به هر راهي كه به نظر مي رسد متوسل شد.كوتاهي نكنيم كه فردا حسرت خوردن بي فايده است.براي اين كار ميتوانيم همه به وبلاگ آقاي ابطحي ميل بزنيم.هر كسي يك ميل.موضوع را توي وبلاگتون حتما بنويسيد.اهميت موضوع فراموش نشود.
اي خونين چشم و اي خونين دست به راستي كه شب رفتني است نه اتاق توقيف ماندني است و نه حلقه هاي زنجير، نرون مرد ولي رم نمرده است با چشم هايش مي جنگد و دانه هاي خشكيده ي خوشه اي دره ها را را از خوشه ها لبريز خواهد كرد"
اول اينکه پيشنهاد ِ شما درباره ی رودنویس و غیرو معقول بود و دویم اینکه تشخیص شما برای شناساندن ملت غیور ما بسیار عالی بود. ما تایید می فرماییم.
اي گفتي/ حرم جاي بهتري است. اگر موقع عزاداري هم ببريش هيات ببيند خيلي بهتر است!
زيارتي كه قبولش نداشتي قبولزيارتي كه كردي قبول تر
زیارت قبول، اینقدر هم سخت نگیر
کتک نخوریم چیکار کنیم؟
و بر عكسش؟