جنگ است. میروید میبینید جماعت از ساعت چهار صبح صف بستهاند برای یک تکه پاره بلیت. دعوا میکنند و یکی میگوید من لیست قبول ندارم، آن یکی نعره میزند نفسکش. آخر و عاقبت هم بلیت گیرت نمیآید و عصر از یکی از همان چهار صبحیها بلیتش را به دو برابر قیمت میخری. داخل یک بالشت میدهند بغلت میگویند برو داخل سن بنشین. مینشینی میخندی، افسوس میخوری و شکستن خانواده شلتون را تماشا میکنی. بعد از اتمام فنز کممایگی نمایشنامه دلخورت نمیکند، از بازی بازیگران لذت بردهای. پوسترشان هزار تومان است، با پنج امضا.
«تو میدونی اقیانوس تو شب چه رنگیه؟»
خوش به حالت ! بالش رو پس دادي ؟