کرد است، میگوید ده سالی میشود تهران است ولی هنوز ته لهجه کردی دارد. موهایش آشفته است و دندانهای نامرتبی دارد. تنها کسی است که در اداره اجازه دارد سیگار بکشد. پیراهنش هم از شلوارش درآمده است. نگاهش همیشه سرگردان است و همیشه دنبال چیزی میگردد. هر سی ثانیه یکی صدایش بالا میرود که آقای افسری این پروندهی ما چه شد و او هم بدون توجه به سؤال میگوید باشید الان کارتان را راه میاندازم. میپرسم بالاخره پست حضرتعالی در این بخش اداره چیست؟ جواب میدهد همهچیز و هیچچیز. هر کاری که زمین مانده باشد انجام میدهم. میگویم گیجکننده نیست؟ میگوید نه، خوشم نمیآید جایی بند شوم. اینطوری بهتر است. نخیر آقا پروندهی شما اینجا نیست، نمیدانم کدام جهنمی است. ول کن آقا.
به نام مهربانترین
سلام:
خدا پدر و مادر این گونه جماعت را بیمرزاد که حداقل اعتراف می کنند که کارشان همه چیز و هیچ چیز است و قائلند به اینکه توان ماندن در یک امر ثابت را ندارند بعضی ها که تعدادشان هم کم نیست همه جا هستند و در واقع هیچ جا نیستند اما وقتی از آنها می پرسی به چه امری مشغولید پیچیده در ژست های متبحرانه اعلام می کنند ما به دلیل تسلط به مدیریت موثر به نوعی هیچ جا نیستیم ولی در واقع همه جا هستیم!
امان از این جماعت عوام فریب پیرو آداب سوفسطایی.
مهرتان پایدار