آقامان دخو را اساسی عصبانی کرده‌اند. الپر نقدی کرده است طبق معمول تند و پرشاخ و برگ و آقامان دخو نتوانسته ساکت بنشیند. اصلاً خیال ندارم طرف بگیرم و بگویم این درست است و آن غلط چون به نظر هر دو صحیح می‌گویند، به قول ملانصرالدین همه حق دارند. مشکل این است که هر دو بد می‌گویند، یکی می‌گوید «انگل» آن یکی می‌نویسد «شارلاتان». این رسمش نیست، می‌دانم الپر در بیان مواضعش چندان ملاحظه طرف مقابل را ندارد و آقامان دخو هم عصبانی شده است. در بحث تحمل مخالف نمی‌گویند تحمل مخالف خوش‌زبان و خوش‌بیان، می‌گویند «حاضرم جان خود را بدهم تا تو مخالف من سخن بگویی» بدون پیش‌شرط.
آنقدر تحریمی می‌شناسم و اصلاح‌طلب در فعالیت‌های انتخاباتی‌‌ام دیدم که بتوانم چند نتیجه برای خودم بگیرم. یکی اینکه هدف هر دو گروه تقریباً یکسان است، دوم اینکه هیچ‌کدام یک کلام از منطق طرف مقابل چیزی نمی‌فهمد و هنوز سال‌ها سعی در حذف یکدیگر خواهند داشت و آخر آنکه متعلق به هیچ‌کدام از این دو اندیشه نیستم. فقط امید دارم روزی بنشینند، بحث کنند و کلام یکدیگر را قطع نکنند وگرنه به زودی هر دو گروه با تمام دبدبه و کبکبه‌شان حذف خواهند شد.
می‌دانم انتظار زیادی است روزی گنجی و باقی مثل قدیم شانه‌به‌شانه‌ی هم حرکت کنند ولی باز کمی ملاحظه ضرر ندارد.

پی‌نوشت یکم: از رنجی که می‌بریم، دخو. (باز که نشد آقا. شما جبهه را خالی کنی در مقابل دشمن بی‌یار و یاور چه کنیم؟)
پی‌نوشت: امید میلانی مطلبی در این باب در کامنت‌دانی همین پست گذاشته است که شدید توصیه می‌شود.


نظرات:

آقا ممنون از نوجهتان. مطلب در حدبث دیگران ضبط شد.


سلام

ديروز همه مطالب را خواندم تا رسيدم به مطلب دخو. من قبلا مطالب ايشان را خوانده بودم ولي بدجوري زننده بود. متلكهاي الپر هم همينطور. با اين وضع نمي شود به بحث خوب و منطقي دامن زد فقط بدنبال جايي مي گرديم تا عقده هاي فرو خورده را خالي كنيم. اي كاش اين دو تن اين مطالب را از ميان تمام نوشته هاي خوبشان پاك كنند.


فكر كنم ديگر وقتِ دعوایِ اصلاح یا تحریم گذشته. سه سال (از زمانِ جدی‌شدنِ تحریم) فرصت بود که این دو سویِ دعوا بتوانند نگاهِ جامع یافته، و به تفاهم برسند، ولی پس از گذشتِ سه بازی شروع شد، و ممتحن جوجه‌ها را شمرد، جفتِ گروه‌ها بازنده شدند.

فکر می‌کنم آن بازی تمام شده، و اکنون در آستانه‌یِ بازیِ دیگری هستیم، که دیگر نه اصلاح و نه تحریم هیچیک معنی نخواهند داشت (لااقل با تعابیرِ گذشته معنی نخواهند داشت).

به نظر می‌رسد در بازیِ جدید، بهترین نتیجه‌یِ بدیهی برای هریک از دو طرف بازگشت به همان بازیِ پیشین باشد؛ مگر آنکه گروهی بتواند ابتکارِ قابلِ توجهی به خرج دهد:

اصلاح‌طلبان بتوانند چهار سالِ دیگر ریاستِ جمهوری را بگیرند، و به وضعیتی برگردند که سومِ خرداد داشتند.

نظام که پس از رأی‌آوردنِ کاندیدِ موردِ علاقه‌اش مشروعیتِ خود را بازسازی کرده، و دیر نیست مشکلاتِ اتمی‌اش با دنیا نیز حل شود، دوباره با چالشِ مشروعیت روبرو شود تا تحریمیان بتوانند دوباره به سلبِ کاملِ مشروعیت بیندیشند.

باز به نظرم، اینکه طرفدارانِ اصلاحات و تحریمیان نتوانستند با هم کنار آمده به تفاهم برسند، نشانگرِ عدمِ پختگیِ کافیِ هر دو طرف است. گروهی که (با توجه به هدفِ مشترکِ فرضی) موضعِ درست‌تری داشت (هریک از طرفین که باشد) نمی‌توانست با زبانِ مناسب و دلایلِ کافی درستیِ موضع‌اش را شرح دهد؛ و گروهی که موضع‌اش نادرست‌تر بود با طرفِ مقابل همدلیِ کافی نکرده، دلایل و استدلالها را بی‌طرفانه به مقایسه نمی‌گذاشت.

می‌توان مثالهای دیگری از عدمِ توانِ اندیشه‌ورزیِ دو طرف نیز ارائه کرد. اصلاح‌طلبان همیشه از هاشمی فقط بد می‌گفتند، و مزایایِ او را فقط در مقایسه با احمدی‌نژاد توانستند بپذیرند، در حالی که اصلاح از درون پیش از هر چیز مستلزمِ شناختِ واقع‌بینانه‌یِ همه‌یِ وزنه‌های داخلِ حکومت است. تحریم‌گران نیز هیچگاه نکوشیدند نظریات آنارشیست‌ها و آنارکوسندیکالیست‌ها (تنها متفکران و سیاست‌ورزانِ طرفدرانِ تحریمِ بی قید و شرط در دنیا) را بیشتر بشناسند یا در جامعه معرفی کنند.

باز هم به نظرم، در بازیِ جدیدی که پس از این پیشِ رو خواهد بود، مرزِ تاکتیکیِ اصلاح یا انقلاب شکسته شده، و با معیارهای جدیدی که در سالهای آینده ایجاد خواهد شد، طیف‌های مختلفی از تحریمیان و اصلاح‌طلبان، پس از مرزبندی با هم‌فکرانِ پیشین، خود را با طیف‌هایی از جریانِ (قدیمیِ) مخالف همفکر و همسو خواهند یافت.

اینطور نتیجه می‌گیرم که هرچند درس‌گرفتن از گذشته خوب است، ولی اگر نمی‌توانیم درباره‌یِ آن کنار بیاییم، بهتر است از این اختلافات صرفِ نظر کنیم تا بتوانیم در برابرِ فرصت‌ها و ضرورت‌های واقعی آینده، به افرادی که فکرِ عملی‌شان نزدیک‌تر است، نزدیک‌تر شویم.

البته خودم هنوز به اندازه‌یِ پیش گمان می‌کنم موضعِ پیشین‌ام (مبنی بر ضرورتِ شرکت در انتخابات) درست‌تر از دیگران بوده، ولی در عینِ حال می‌دانم که «چندان» هم درست نبوده: همیشه می‌پذیرفتم که شرکت در انتخابات به تنهایی نمی‌تواند کارِ زیادی پیش برد، و لازم است با کارهایِ دیگری همراه شود، ولی هیچگاه نتوانستم بگویم این «کارهایِ دیگر» چه هستند، و دقیقاً چه رابطه‌ای با انتخابات دارند. مطمئناً اگر من (یا هر فردِ دیگرِ موافق با این نظر) می‌توانست این «کارهایِ دیگر» را به درستی شناخته و طرح کند، اوضاع به نحوِ دیگری پیش می‌رفت.

همچنین، آنطور که نوشتم، فکر می‌کنم تکرار (و ادامه‌یِ) بحثِ تحریم کم‌فایده و هزینه‌بر است (مثلاً باعث می‌شود خودم نتوانم با برخی دوستانِ روشنفکرِ طرفدارِ تحریم، درباره‌یِ موضوعاتی جز آن تبادلِ نظرِ گسترده داشته باشم) ولی نمی‌توانم کسانی که به این بحث دامن می‌زنند را سرزنش کنم: آخر خودم هم اکثرِ اوقات به خاطرِ احساساتی یا عصبانی‌شدن، یا به خاطرِ کم‌آوردن در بحث، باعث می‌شوم که حرف به آن موضوعِ بی‌حاصل کشیده شود. پیش از هرکس باید خودم تمرین کنم که بتوانم از اختلافِ نظر در آن موضوع صرفِ نظر کنم، و اجازه ندهم آن عقیده (درباره‌یِ گذشته) مانع از آن شود که با طرفدارانِ تحریم، در موضوعاتِ دیگر بحث و تبادلِ نظر کنم.

بیراه نیست کسی بگوید عقلم پارسنگ بر می‌دارد. اینهمه نوشتم، تا بگویم با توجهِ به این‌ها، با نظرت کاملاً موافقم. ولی شاید نوشتن‌ها بیهوده نبوده باشد، شاید این اعتراف لااقل کمک کند خودم بتوانم بیشتر به این نظرِ درست عمل کنم.


راستی میرزاجان، نمی‌دانم مشکل از اینترنتِ من است یا هاستِ تو؛ گاه‌گاه که می‌خواهم سایت‌ات را ببینم خطا می‌دهد (تايم‌اوت، انگار سایت وجود نداشته باشد) و چند بار باید رفرش کنم تا نشان‌اش دهد. اکنون هم وقتِ ارسالِ کامنتِ قبلی همین اتفاق افتاد، و اگر نوشته‌ام را کپی نکرده بودم می‌پرید. معمولاً با مشاهده‌یِ این خطا، سایتِ دیگری را باز می‌کنم ببینم اینترنت‌ام سالم است یا نه، و درباره‌یِ این خطا، همیشه می‌توانسته‌ام سایت‌هایِ دیگری را ببینم، برای همین فکر می‌کنم مشکل از هاست‌ات باشد، با این وجود هنوز ممکن است مشکل از تماسِ آی‌اس‌پی‌ام با بک‌بونی باشد که هاست‌ات رویِ آن است. گمان کنم بد نباشد اگر خودت هم با چنین خطایی مواجه شدی، یا از افرادِ دیگر وقوعِ چنین چیزی را شنیدی به فکرِ تغییرِ هاست باشی. در عالمِ فنیِ اینترنت، می‌گوییم اگر سایتی را باز کردیم و در ۱۰ ثانیه پاسخی نداد (عملاً نمایش‌داده‌شدنِ ساعتِ شنی در پایینِ صفحه) می‌توان آن سایت را تعطیل‌شده به حساب آورد. غیر از این اسطوره‌یِ کامپیوتری (که با خطوطِ ایران خیلی هم معتبر نیست)، قبول کن چند بار رفرش کردن برای مشاهده‌یِ یک وبلاگ، یا پریدنِ کامنتی که آدم نوشته به خاطرِ خطایِ هاست، کم رویِ اعصاب نمی‌رود...
(راستی پرحرف‌تر از من دیده‌ای؟)


امید از مطلبی که نوشتی بسیار ممنون. در ضمن خودم هم کمی با هاست مشکل دارم، خنده دار آنجاست که ادعایشان گوش فلک را کر می کند.


قبول . پيش شرط كه نذاشته اند اما واسه يه وبلاگ نويس كه حتي اگه تكذيب كنه بازم تو دلش خودش رو فرهنگي حساب مي كنه ادب پيش شرط نيست ؟ خسته شدم از ادمايي كه هرچي مي خوان ميگن و اسمش رو مي ذارن نقد و وقتي اعتراض مي كني ميگن تحمل نقد و مخالف رو نداريد .


متاسفانه ما ( ميگم ما چون احمقانه است اگه ادعا كنم خودم مستثنام ) ترجيح ميديم ازادي اي كه از راهي كه ما ميگيم بدست نياد بره به جهنم .



صفحه‌ی اول