طبعاً وقتی شما کار زیاد دارید و وقت کم به مسایل مهمی چون گشت و گذار مستحب در وبلاگستان میپردازید. به این نتیجه رسیدم این لینکهایی که جماعت چپ و راست و بالا و پایین وبلاگشان گذاشتهاند برای امثال من است و کمی از این وبلاگ به آن وبلاگ رفتیم و سیر و سیاحتی نمودیم.
وبلاگ که بسیار دیدم. کمی در دنیای وبلاگهای ادبی دست و پا زدیم بلکه بتوانیم از زیر آوار نقدهایشان بیرون بیاییم و نفس بکشیم، البته به حق کمیت تولید محتوای ادبی این دیار بشدت بالا رفته است ولی در مورد کیفیت نمیتوانیم اظهارنظر بکنیم چون چیز زیادی بارمان نیست که حرفی بپرانیم و فردا بخندند که آقا برای خودش چرت و پرتی بافته است. کمی هم دفتر خاطرات ملت خواندیم، عاشقانهها و ناروها و گریهها و دلمشغولیهای آدمها، احساس فضولی کردم که در گورستان دفتر خاطرات نشسته است دفترها ورق میزند. تعدادی هم سیاسی مشاهده شد که اکثراً زمین و زمان و چپ و راست را به هم دوخته بودند، چند تایی هم مثل آدم نقد کرده بودند و حرفی برای گفتن داشتند. یک سری هم بودند که سعی میکردند با خرده دانشی که داشتند همه چیز را تفسیر کنند و استاد فتوا دادن شده بودند، بررسی دقیق و موشکافانهی همهی مسایل از دید حضرات و البته ارایه نتایج تحقیقات و پیشنهادهایی برای بهبود مشکلات جوامع بشری.
خندهدار آنکه تقریباً دستخالی برگشتم. چندتایی وبلاگ به لیست وبلاگستانم اضافه کردم که اکثر آنها را قبلتر پیدا کرده بودم و بعد هم گم و امروز دوباره پیدا. گویا آن سبک وبلاگنویسی که من یکی را علاقمند به وبلاگ راهانداختن کرد دیگر مشتری و عرضه و تقاضا و مشابهات ندارد. البته نمیدانم این سبک اصلاً تعریفش چیست ولی مشخصاً دیگر چندان وجود خارجی ندارد.
خلاصه آنقدر داخل خانه ماندهایم و به گلدانها آب دادهایم غافل شدهایم که شهر عوض شده است و آدمهایش هم.
گيسوان كودكي مان را در باد ميجنبانيم....
سلام حضرت ميرزا چند وقتي بود كه نمي تونستم وبلاگت رو نگاه كنم و مطالعه اي نمايم اما امروز سر فرصت از آنجايي كه نخوانده بودم رو خوندم و كلي لذت بردم به ويژه در مورد زمان، زيبا بود
البته شما كه بيشتر خارج از خانه تشريف داريد !
سلام
بالاخره نمرديم و چشممان به جمال يه ميرزايي مثل خودمان افتاد ،منتهي از نوع پيكوفسكي اش .
عزت زياد
وقتي پيكوفسكي به گل توجه مي كند!
:)
قديمي ها دورهايي مي زدند در دور ...
هر كس را كاري بايد , كار شما هم بايديست .