من از همان ابتدای تاریخ رخشان بنی‌اعتماد را چندان درک نمی‌کردم. «گیلانه» روایتی بود تکراری و حتی نخ‌نما از جنگ. دیدنش را تنها به خاطر بازی معتمدآریا شاید بشود توصیه کرد. البته می‌توانید بروید با تعجب جماعت وقتی فیلم یک ساعت و ربعه تمام می‌شود تفریح کنید.

پی‌نوشت: چند نفری گفتند روایت نخ‌نما نبود. من در قیاس با فیلم‌های ساخته شده در این مملکت نگفتم نخ‌نما. با توجه به آنچه در مورد جنگ دیده‌ام، خوانده‌ام و شنیده‌ام چه از منابع داخلی و چه خارجی می‌گویم نخ‌نما بود. این زاویه دید برای من هیچ تازگی نداشت و احساس کردم بارها و بارها از این روزنه به جنگ نگاه کرده‌‌ام. در ضمن برای روایت یک حس نیازی نیست در موردش فیلمی بسازند، گاه یک صحنه از فیلم، یک پاراگراف از داستانی بارها بهتر می‌تواند آن احساس را منتقل کند.


نظرات:

ابتداي تاريخ را اصلا نمي توان با كساني چون رخشان بني اعتماد شروع كرد تا كساني مثل فليني و تاركوفسكي و بريگمان و گدار و خيلي هاي ديگر تاريخ سينما را به پايان رساندند و ديگر هيچ حرفي را براي گفتن ديگران باقي نگذاشتند .


كجاي اين روايت تكراري بود؟ به من بگو تو چند تا فيلم مصيبتهاي بعد از جنگ رو از نگاه يك مادر نشان داده بود ؟!


چيزي براي توضيح دادن مهم نيست دوست من . بايد ديد هر كس از يك فيلم خوب چه مي خواهد . خوب كساني كه هنوز در سينماي فعلي به دنبال جرقه مي گردند تقصيري ندارند هنوز هنر هفتم را در روايتهاي تكراري و نستالژيك خود دوست دارند و واي بر كسي كه غير از اين بسازد .



صفحه‌ی اول