پارهپاره شدم
و هر پاره را در گوشهای رها کردم
پارهای را در ژرفترین نقطهی دریاهای آزاد رها کردم
پارو زدم و دور شدم
نگاهی به پشت سر نیانداختم
پارهای را در آن شهر کوچکی
که هیچوقت فراموشش نمیکنم جا گذاشتم
نتوانستم بازگردم، کسی چه میداند
شاید اگر بازمیگشتم هم نمییافتم
پارهای را زیر آشنا درخت آلبالویی کاشتم
نپرسیدم که سبز شد یا نه
میوه داد یا نه
پارهای را دست دوستی عزیز فراموش کردم
وقتی خواستمش پس نداد
گویا چندان هم عزیزش نبودهام
پارهای را برای عشقی بزرگ به آتش افکندم
به خواست خودم
هیچوقت پشیمان نشدم
به خود پیچیدم، نیست شدم
بعد آرام شدم، زنده شدم
و به جای هر پارهام که رفت
تازهاش را خلق کردم
قویتر، آرامتر
شادتر، ساکتتر
پختهتر، رنجیدهتر
تنهاتر، خستهتر
Candan Erçetin
پسنوشت: من چندان علاقهای به شعر ندارم، هیچوقت داوطلبانه شعر نمیخوانم و کمتر شعری به دلم مینشیند. هر چقدر فکر میکنم نمیفهمم چرا این شعر را شکسته بسته ترجمه کردهام، آرش گفت برو روی پل گاندی-همت از غرب عکس بگیر و دوباره امتحان کن، نتیجه را خواندید. هنوز هم نمیفهمم.
اين جوري هاست! ... دلم برات تنگ شده جونم ! مي خوام ببينمت نمي تونم ! ... فهميدي اخوي ؟
ممنون به خاطر اصلاح كردن غلطم!
شاد باشي
خيلي خوب ترجمه اش كرده ايد. من براي اولين بار وقتي اين را شنيدم مي خواستم براي دوستم ترجمه اش كنم ولي هرچي سعي كردم ديدم چيز بي مزه اي از آب در مياد.
میرزا جان:
اون غبطه رو الان متوجه شدم. نمی دونم چرا ندیدم. خوبه بی پایان هم درستش کرد.
ممنون از دقت ات
بلیط کنسرت شجریان موجود است . 50 هار تومان http://musicbaz.com
خيلي خيلي خيلي قشنگ بود .
عالييييييييييييييي...خيلي قشنگ بود
جواب ساده ست! شايد چون اين به نوعي داستان همه ماست...