نقیض یک قضیه صادق یک قضیه کاذب است، اما نقیض یک حقیقت ژرف گاهی حقیقت ژرف دیگری است.
نیلس بور [+]
نظرات:
ميرزای عزيز چند روز پيش داشتم به يک گزارهی ساده فکر میکردم:
«خدا به انسان کمک نمیکند، اما خداباوری گاهی کمک میکند» و نقيضاش «خدا گاهی به انسان کمک میکند، اما خداباوری کمکی نمیکند» فکر میکردم چرا هر دوی اين جملات ساده اين قدر ژرف به نظر میرسند و به هر کدام که فکر کنی میبينی کم کم از درونش يک نظام فکری کامل و حتی يک سبک زندگی میآيد، چطور میشود که گاهی کلمات ساده در کنار هم به چنين واکنشهای انفجاری منجر میشوند! نمیتوانم بگويم هيچ يک از اين جملهها حقيقتی را بيان میکنند اما اين جملهی نيلس بوهر تا حدودی اوضاع را توضيح میدهد: دستگاهها و نظامهای فکری زيبايی هستند که در هر يک میتوان زندگی کرد. هندسهات میتواند اقليدسی باشد و نقيض حقيقت ژرف توازی اقليدسی، يک هندسهی زيبای ديگر میشود. اما نکتهی جالب اين است که خود جملهی نيلس بوهر از امتحان «حقيقت ژرف» بودن خودش سربلند بيرون میآيد چون نقيضاش خيلی ژرف است و بعضی از ما مدتهاست در ژرفا و گودال دگماتيک آن حقيقت نقيض افتادهايم: «نقيض يک حقيقت ژرف هيچ وقت يک حقيقت ديگر نيست، حقيقت فقط يکی است آن هم آنچه در اعتقادات من است!» اين حقيقت مثل سياهچالههای کائنات ژرف است چون اگر کسی دروناش بيفتد به اين راحتیها در نمیآيد.
با حرفت کاملاً موافقم امین. حقیقتهایی که نقیضشان حقیقت دیگری هستند را دو روی یک سکه میدانم که میتوانند به سادگی هر دو صادق باشند، در دید کلیتر اعتقاد دارم هر دو زیرمجموعهای از حقیقتی کلیتر (هندسهای جامعتر) هستند که بالاخره روزی شناخته خواهند شد.
صفحهی اول
ميرزای عزيز چند روز پيش داشتم به يک گزارهی ساده فکر میکردم:
«خدا به انسان کمک نمیکند، اما خداباوری گاهی کمک میکند» و نقيضاش «خدا گاهی به انسان کمک میکند، اما خداباوری کمکی نمیکند» فکر میکردم چرا هر دوی اين جملات ساده اين قدر ژرف به نظر میرسند و به هر کدام که فکر کنی میبينی کم کم از درونش يک نظام فکری کامل و حتی يک سبک زندگی میآيد، چطور میشود که گاهی کلمات ساده در کنار هم به چنين واکنشهای انفجاری منجر میشوند! نمیتوانم بگويم هيچ يک از اين جملهها حقيقتی را بيان میکنند اما اين جملهی نيلس بوهر تا حدودی اوضاع را توضيح میدهد: دستگاهها و نظامهای فکری زيبايی هستند که در هر يک میتوان زندگی کرد. هندسهات میتواند اقليدسی باشد و نقيض حقيقت ژرف توازی اقليدسی، يک هندسهی زيبای ديگر میشود. اما نکتهی جالب اين است که خود جملهی نيلس بوهر از امتحان «حقيقت ژرف» بودن خودش سربلند بيرون میآيد چون نقيضاش خيلی ژرف است و بعضی از ما مدتهاست در ژرفا و گودال دگماتيک آن حقيقت نقيض افتادهايم: «نقيض يک حقيقت ژرف هيچ وقت يک حقيقت ديگر نيست، حقيقت فقط يکی است آن هم آنچه در اعتقادات من است!» اين حقيقت مثل سياهچالههای کائنات ژرف است چون اگر کسی دروناش بيفتد به اين راحتیها در نمیآيد.