«...در راه زنان زيادی از همين تکخانهها يا روستاها از ما با چای و نان و زردآلو پذيرايی کردند و موقع خداحافظی در جادهای که ما میخواستيم از آن ادامه مسير بدهيم، میايستادند و میگفتند: راه سپيد! راه سپيد! يعنی: سفر به خير. فکر میکنم اين استعاریترين و زيباترين واژههايی است که میشود برای خداحافظی با يک مسافر گفت: راه سپيد مسافر...»
از ایران تا هند، شکوفه آذر، شرق
چه دعای شریرن و چه تشبیه دلنشینی!؟
آخی چه قشنگ.
البته راه سپید گاهی جاده مرگ منتهی میشه!
دیده اید آدمی گاهی دنبال بهانه می گردد که یک جوری سر صحبت را باز کند و با کسی که هم آشناست و هم ناآشنا گپی بزند؟
حالا حکایت من است و صحبت با شما.
بهانه هم این که فارسی زبانان شیرین سخن تاجیکستان هم در هنگاه بدرقه می گویند:
سفر سپید.
به تاجیکستان که رفت و آمد می کردم این جمله را بارها و باره شنیدم.
ارادت.
در راه كه مي آمدم ....
دستان دخترك تمشك فروش بود كه سرخ بود .... و هنگامي كه دوباره پرسيدم / از سرخي تمشك هاست ، يا از تيزي خارهايشان ؟ - ازهردوشون ارباب !