آرش می‌گوید «ما می‌گوییم اینجا غیر قابل تحمل است و باید رفت، زد و رفتیم ینگه‌ی دنیا و اگر دو سال بعد دیدیم آنجا هم همان است و نفس بالا نمی‌آید آن‌وقت کجا برویم؟»

پی‌نوشت: جواب من چندان در خور آن سؤال نبود «می‌رویم اسم‌مان را در لیست داوطلبان اعزام به مریخ‌نشین‌ها می‌نویسیم.»


نظرات:

«اسم‌مان را در ليست داوطلبان اعزام» به عمليات اسشتهادی می‌نويسيم.


"ای کاش آدمی وطنش را همچون بنفشه ها میشد با خود ببرد هرکجا که خواست"


دست مريزاد وبلاگت عاليه


ما رفتيم ولي دلمان را جا گذاشتیم در آن جا که وطن‌اش می‌خوانیم ولی هرگز در آنجا آب خوشی از گلوی‌مان پائین نرفت ولی آه...
این‌ خانه قشنگ است، ولی خانه‌ی من نیست/ من خانه بدوشم/این خاک فریباست، ولی خاک وطن نیست./من با که بجوشم؟
همسایه زبان من سرگشته نداند. من با که بگویم؟


بعد از دوسال زندگی در ییگنه دنیا یک تفاوت اساسی کرده ایم
یک تجربه غنی تر شده ایم.
بعلاوه با کاری نکردن تغییری هم بوجود نمیاید.
من میگویم . انکه قبل از عمل ترس از شکست دارد مشکل اش نوع عمل نیست, ترس از عمل است.



صفحه‌ی اول