افسر غربی: «خدواند پسرش را باز برای گستراندن صلح به زمین فرستاده است، من برای برقراری صلح آمده‌ام.»
پیرمرد عرب: «من فرزندی چون تو ندارم.»


نظرات:

در بد بودن من كه شكي نيست اما تو هم يه كم بدي چون اينقدر دير به دير به ورود ممنوع سر ميزني كه از همايش جا مي موني.راستش رو بخواهي فرصت نشد بيام بهت خبر بدم


سلام ميرزا ..خيلي دوست دارم اينجا رو .....اما عربه چه دلش خوشه :))))


سلام ميرزا جان

حتما ديگه وبلاگ من رو نمي خواني جون گفته بودي من وبلاگي رو كه مي خوانم در ليستم ميگذارم.

ولي ميرزا تو چه كتابهايي ميخواني كه اينقدر كارت درست است؟هان؟



صفحه‌ی اول