حالت اول: اگر قرار باشد به گذشته سفر کنیم قاعدتاً هرگز نمی‌توانیم نتیجه هیچ رخدادی را تغییر دهیم، حداکثر می‌توانیم روال آن رخداد را تغییر دهیم. دلیلش چندان پیچیده نیست، ما محدود به زمان هستیم، یعنی اینکه نمی‌توانیم زمان را کنترل کنیم ولی این دلیلی بر این نیست که آینده شکل نگرفته است، شکل گرفته است ولی ما نمی‌توانیم ببینیمش. بنابراین هر تغییری در گذشته منحصر می‌شود به عوض کردن جای پارامترها. اگر قرار بود دست آقای الف به لیوان بخورد و بشکندش و آقای ب روی دفتری چیزی بنویسد در تغییرات ما ممکن است آقای ب لیوان را بشکند و آقای الف چیزی بنویسد یعنی فقط روال عوش شده است نه نتیجه. طبق این نتایج شما نمی‌توانید به صد سال پیش برگردید و پدربزرگتان را در خردسالی بکشید. در نتیجه پدربزرگ شما (حداقل تا زمان به دنیا آمدن پدر شما) فناناپذیر است، چه بخواهد و چه نخواهد. این حالت کمی قطعیت در پی دارد که مشکل می‌آفریند.
حالت دوم: طبق نظر هاوکینگ ما به تعداد وقایع ممکن جهان‌های موازی داریم، یعنی اگر شما مردد مانده‌اید پلیور قرمز را بپوشید یا آبی آن لحظه جهان به دو جهان موازی تقسیم می‌شود و در یکی شما پلیور قرمز را می‌پوشید و در دیگری آبی. قاعدتاً راهی برای پل زدن بین این جهان‌ها وجود ندارد و شما نمی‌توانید با بی‌نهایت مشابه خود را در یکی از بی‌نهایت جهان موازی بنشینید گپ بزنید و چای میل کنید. اگر حقیقت همین باشد شما با سفر به گذشته می‌توانید تغییری در انتخاب‌های خود بدهید و به جهان موازی دیگری بروید و به این ترتیب آینده‌ی خود را تغییر دهید. در این حالت ما در مورد گربه‌ی شرودینگر کمی دچار مشکل می‌شویم.
نتیجه: حالت اول شکلی از جبر است که اعتقاد دارد در انفجار بزرگ فضا-زمان یکتایی شکل گرفته است و نهایت همه‌چیز مقدر است. حالت دوم شکلی از اختیار است که اعتقاد دارد در تولد فضا-زمان تمام آینده‌های ممکن پیش‌بینی شده است و شما مختار هستید در یکی به سر ببرید.

پی‌نوشت: به هر کس که موفق شود بین سه چهار پست متوالی دلخواه این وبلاگ ارتباطی کشف کند یک تشکر تقدیم خواهد شد.
پی‌نوشت مربوط: گربه شرودینگر موجود مشهور و مظلومی است. شرودینگر آزمایشی ذهنی طراحی کرد که داخل یک جعبه سربسته یک تفنگ تصادفی مبتنی بر ماده رادیواکتیو و یک گربه وجود دارد. تفنگ بر اساس خواص ماده رادیواکتیوی دقیقاً پنجاه درصد احتمال دارد شلیک شود و گربه را بکشد. شرودینگر می‌گفت مطابق اصول فیزیک کوانتوم مادامی که درب جعبه را باز نکنیم و زنده یا مرده بودن گربه را مشاهده نکنیم گربه هم مرده و هم زنده است. این آزمایش در فلسفه نیز مشهور است. برای اطلاعات صحیح‌تر و دقیق‌تر تشریف ببرید اینجا.


نظرات:

بابا شما برای تقديم تشکر ساده چه کارهای سختی از آدم می‌خواهيد! من همين‌جا بدون هيچ چشم‌داشتی از شما تشکر می‌کنم.


بين مطالب خيلي از وبلاگها ارتباط نيست.من بعد از يكي دوسال تازه ميخوام تصميم بگيرم درمورد چي بنويسم


يک نفر، که يادم نيست که بود و کجا اين حرف را زد يا نوشت، به مضمون می‌گفت: «اگر جابه‌جا شدن در زمان ممکن است، چرا تا به حال ديده نشده که کسی از آینده يا گذشته آمده باشد.»

-------------
میرزا: آن حرف را من هم یادم نیست کی گفته بود ولی اشکالی که می گیری در حالت دوم صادق نیست، یعنی در جهان ما کسی از آینده نیامده است ولی در جهان دیگری موازی با جهان ما ممکن است آمده باشد.


سلام. ارتباط يك آدم با اسم ميرزا :)


نوشته هاي بلاگتان مانند غزل است ، وحدت موضوعي ندارد و اين رمز شيريني آن است !


ببینم ؟ ارتباطش تو نیستی ؟؟؟


م م م ببین ؟ واقعا اون جهان های موازی اختیاره ؟؟؟ نمی دونم . شایدم هست ... اما ... اصل اینه که تا به گذشته سفر نکنیم که نیست ؟ .... نمی دونم . من از این بحثها سر در نمیارم . بهتره اظهار نظر نکنم . زت زیاد !


ميشه در مورد گربه‌ی شرودینگر يه كم بيشتر توضيح بدي؟

----------
میرزا: در پی نوشت توضیح دادم.


وسوسه شدم در مورد گربه شرودينگر بنويسم! هميشه دلم براش مي سوخته!


در حالت دوم مسأله پيچيده‌تر از اين حرف‌ها است. مشخص‌کردن اين‌که «تمام حالت‌های ممکن» يعنی چند حالت شايد آن‌قدر مهم نباشد که پاسخ دادن به اين سؤال اهميت دارد که: «بی‌نهايت اين جهان‌های موازی آيا روی هم بسته می‌شود يا نه؟» در واقع اين ساختار فضا-چندزمان فوق ريمانی است يا نه و اگر نيست، پس چيست. بدبختی اين است که ثبوتی که نمی‌شود بحث کرد هیچ، اثباتی هم نمی‌شود. احتمال وقوع هر دنباله‌ی دل‌خواه از اين فضا-زمان‌ها به صفر ميل می‌کند، يعنی ما زنده‌گی نمی‌کنيم؟!

-------------
میرزا: نشد، این یک تابع چگالی احتمال نیست که تو بگویی احتمال رخداد هر نقطه صفر است، نه من و نه تو در حدی نیستیم که بحث را اینطور دنبال کنیم. خلاصه وار نمی دانم من بی سوادم یا سوال تو تقسیم بر صفر است یا هر دو.


فکر کنم این حالت‌های‌ات نه کافی باشد و نه الزاما دقیق.
جهان‌های موازی تنها یکی از تفسیرهایی است که درباره‌ی معنای تابع موج می‌توان انجام داد.
در ضمن اصلا این حالت را هم بیان نکرده‌اید که شاید ما نتوانیم به گذشته برویم که چه حالا بخواهیم تغییرش بدهیم و به جهان‌ای دیگر بپریم یا این‌که تغییرش نتوانیم بدهیم و فقط ناظر باشیم (که این یکی البته کمی مشکل‌دار است!).

------------
میرزا: دقیقاً، اینها تمام حالات نیستند، من اصلاً قصد نداشتم یک نوشته جامع در این مورد بنویسم که تمام حالات را در نظر بگیرم یا نگیرم. من فرض کردم می شود به گذشته رفت (فرض محال محال نیست!) و می شود یک کارهایی کرد. همین، قضیه چندان جدی نیست.



صفحه‌ی اول