این تنها فرصتی است که میتوانم یک شکم سیر غر بزنم و کسی اعتراض نکند. دراز میکشم جلوی تلویزیون میروم زیر پتو و غر میزنم چرا این قطار کرگدن که به من خورد را هنوز کسی پیدا نکرده است. آدمها میآیند و میروند و هر کدام کمی تحویلم میگیرند که آمده چند روز خانه آن هم طفلک مریض شده است و من زیر پتو به این فکر میکنم که از این به بعد سرماخوردگیهایم را جمع کنم بیاورم خانه.
ظهر از استانداری زنگ زدند گفتند ما هیچ قطار کرگدنی پیدا نکردیم، بیلیاقتها.