امروز هشت مارس روز جهانی زن بود. بانوان محترم دویست سیصد برنامه برگزار فرمودند و ما هم از برای فضولی تشریف بردیم به نشستی که بنا بود در مورد سانسور زنان برگزار شود. کمی دیر به جلسه رسیدم و قسمت سخنرانی تمام شده بود و در پرسش و پاسخ ملت می‌پرسیدند و سخنرانان پاسخ می‌دادند. همان‌طور که حدس می‌زدم سؤالات چندان جالب نبودند چون فیلترینگ یک مسأله کمی تخصصی است. اکثریت حاضران خانم بودند و چند نفری سیبیلو. یک عدد حنیف مشاهده شد که گویا فقط برای عکاسی از خیاط آمده بود تا ثابت کند خیاط هم در کوزه می‌افتد.
بنا بر توصیه نازنین‌بانو (که صدایش از بس داد و بیداد کرده بود گرفته بود) تشریف بردیم تماشای یک نمایش خیابانی. نمایش در باب پنج تیپ بود که همگی به زندان افتاده بودند. یکی مدافع حقوق زنان، یکی دختری دزد، یکی زنی که شوهرش را به خاطر خیانتش کشته بود، یکی روسپی و آخری دختری که در یک پارتی دستگیر شده بود. نمایش دیدنی بود و نکته‌ای برایم بسیار جالب بود، کمتر دیده بودم بانوان روشنفکر گرامی این هم‌جنسان به قولی پارتی‌بروی خود را به رسمیت بشناسند، چه رسد به بازگو کردن زندگی‌شان. در نمایش آن دختر بسیار زیبا دغدغه‌های یک چنین تیپی را به زبان آورد، بسیار واقعی و به دور از کلیشه‌ها.
برای تکمیل مطالعات تصمیم داشتیم به مبارزان پارک دانشجو بپیوندیم که فرمودند تجمع لغو شده است و در نتیجه نپیوستیم. الان خواندم در پارک دانشجو باتو‌م‌ها حرف زده‌اند، ولی فکر می‌کنم باز همه فریاد جنبش زنان را شنیدند. دلم می‌خواست می‌رفتم تا بپرسم آقای باتوم از چه ترسیدی؟


نظرات:

چرا موندی تاتر دیدی. می اومدی پایین ماجرایی بود


سلام!ايميلي از شما به من نرسيدها!



صفحه‌ی اول