اول خوشرنگی روپوشش توجهام را جلب میکند. روپوشش سبز روشن است، شالش کمی کمرنگتر، طلایی هایلایتش از زیر شال دیده میشوند. شلوارش کرم است و کیفی حصیری روی دوشش انداخته است که بعضی کلافهایش نارنجی است. سایهی آبی روشن استفاده کرده است، میخندد. کنارش دختری هم سن و سال خودش و خانمی میانسال ایستادهاند و به منو دیواری نگاه میکنند. مرد جوانی از پشت سر ملحق میشود. کچل کرده است، تیشرتی سیاه و شلواری سفید پوشیده است. چششم دنبال عینک آفتابی یا دستبندی چیزی میگردد ولی تنها چیزی که میبینم موبایلش است و دستهکلید جاگیرش. آن یکی دختر هیچچیز قابل توجهی ندارد. خانم میانسال تمام مدت لبخند بر لب دارد و کم حرف میزند، منتظر است دو دختر غذایشان را انتخاب کنند و هر از گاهی به منو و بعد به صورت یکی از دو دختر نگاه میکند. عاقبت نتیجه را به مرد جوان میگویند و مینشینند. به نظر میآید دو خواهر با مادر و دامادش باشند. دختر سبزپوش بلند میشود میرود پیش شوهرش میگوید دو تا از نوشابهها Diet باشد. پسر بعد از سفارش میرود مینشیند پیش مادر زنش. خانم با مهربانی نگاهش میکند، به نظر میآید از دامادش راضی است. پسر به خاطر کممویی کچل کرده است، سبیل و ریش بسیار باریکی دارد و کفشهایش اسپورت است. کمی عصبی است، با آن دستهکلید عظیم بازی میکند. گارسون سه ساندویچ میآورد با سه نوشابه، دوتایش رژیمی.
منظورت رژيم لاغري مامانه بود؟ (؛
نمی دانم چرا این را که خواندم دلم یک دفعه هوای ایران کرد.
فضولي
وا اين كامنت ها چيه گذاشتين؟ نكته اش 3 تا ساندويچ بود بابا
:) كچل كچل كلاچه...ميرزا كاراگاه ميشود