اینجا سنندج، دو سه روزی زندگی را ول کردیم برود برای خودش بپلکد. آمدیم اینجا پیش چند نفر قدیمی بیهیچ برنامه و دغدغهای میگذاریم صبح شب شود، نیمهشب صبح. بدرود.
مراقب آزاد زمانی باش!
یه قدم راه مونده که اینجا هم بیای
خوش به حالت .دلم مي خواست امتحانها مي گذاشتند تا من هم بگذارم زندگي ام برود براي خودش بچرخد (شايد هم بچرد) البته طول ترم همين كار را مي كرده و حالا گير افتادم.سال پيش تو نسيم هم همينجوري ناله مي كردم در مورد امتحانام
بگذار براي خودش بپلكد، جاي دوري نمي رود. وقتي هم كه برگردد از شدت دل تنگي يك جوري دو دستي مي چسبد تو را تا تلافي همه ي روزهاي دوري شود.
خوش بگذره
آي مي چسبه!
مستقل از وضعيت زندهگی، چپِ چپ به راستِ راست میپيوندد.
به شهرم به همشهری ها و " به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را "
خوش بگذرد
اگه هنوز بر نگشتی یه سر برو خانگاه تو پاوه حالشو ببر
تو سرت هم برود پست بلاگت نمی رود انگار :)