واقعیت این است که در این پنج ماهی که از انتشار اولین شمارهی هزارتو میگذرد تقریباً هیچ پسخوردی نداشتهایم. تنها منتقدمان جناب جامی بوده است که چند بار از طریق ایمیل و یکبار در لندن نظراتش را فرموده بود و تمام. در نتیجه به جز بحثهای درونگروهیمان (که به علت بعد فاصله و مشغله زیاد هر کداممان کمتر رخ میدهد) هیچ نظر دیگری نشنیدهایم. برای همین همانطور که کلاغ سیاه نوشته است پذیرای انتقادات همه هستیم و از انتقادات مهدی جامی بسیار متشکر.
من با بخشی از فرمایشات جناب جامی موافقم و با قسمتی مخالف. البته فکر میکنم مشکل اصلی آنجاست که هزارتو دقیقاً خط کاری و فکریش را تعیین نکرده بود، البته امکانش هم نبود. شاید بافت نویسندگان هزارتو کمی قضیه را روشنتر کند. نویسندگان هزارتو غالباً افرادی هستند که دغدغهشان ادبیات، فرهنگ و یا فلسفه است و نه حرفهشان. نتیجه اینکه مجله، یک مجلهی حرفهای ادبیات و یا جامعهشناسی نیست. در دعوتنامهی هزارتو نوشته بودیم «جایی برای با هم نوشتن» و هدف همان بود، تلاشمان این نبود که نشریهای سنگین و رنگین باشیم چون حرفهمان این نبود. هزارتو نتیجهی پرداختن به دلمشغولیهای گروهی دور از دیار فرهنگ است. البته چند نفری در هزارتو هستند که دلمشغولیشان همان حرفهشان است و در نتیجه نوشتههایشان بسیار پختهتر است اما اکثریت با آنان نیست.
ایدهی اولیهی هزارتو داشتن مجلهای بود که درش به موضوعی از زاویههای مختلف پرداخته شود، اما نه همهی زاویههای مهم و ممکن و یا به قولی بررسی کامل پروندهی موضوعی خاص. شاید در آینده چنین هدفی انتخاب کنیم ولی در ابتدا نداشتیم. شاید نباید هزارتو را یک «مجله» و یا «ماهنامه» مینامیدیم و از همان کلمهی مندرآوردی «همنوشت» یکی از دوستان استفاده میکردیم.
جناب جامی نوشته بودند که هزارتو بیشتر ادبیات است تا جامعهشناسی. من در این ایرادی نمیبینم. در حقیقت سبک مطالب هزارتو را نوشتههای نویسندگانش مشخص میکنند. شماره «سفر» بیشتر ادبی و شماره بعدیمان «اخلاق» گمانم کمتر ادبی شود و بیشتر فلسفی، شاید هم نشود. در هزارتو سردبیر نداریم و بهجایش چند خط قرمز. نتیجهی نداشتن سردبیر این است که خط دهنده نداریم و اکثر مشکلاتی که جناب جامی نوشتند ریشهاش در همین است، من به شخصه نه در تخصصم است و نه در توانم که به هر کس تعیین تکلیف کنم چه شاخهای از موضوع را بررسی کند. شاید این سیستم غلط باشد و مجبور شویم عوضش کنیم ولی من هنوز امیدوارم هزارتو یک کار جمعی باشد و نه کاردستی یک یا چند نفر خاص. البته تلاش داریم تغییراتی جزیی در سیستم بدهیم تا کمی هماهنگتر عمل کند، شاید آن وقت «فوت عظیم» در هزارتو کمتر پیش بیاید.
سخن آخر اینکه هزارتو یک تجربهی در حال شکلگیری است، دقیقاً مانند وبلاگستان که به قول خود آقای جامی یک تجربه است و هنوز معلوم نیست تعریفش چیست. ممکن است پتانسیل آن را داشته باشد که حرفهایتر شود و ممکن است بضاعتش همین باشد که هست. در هر حال تلاش خواهیم کرد سطح کیفیاش را بهبود ببخشیم.
در همین باب: شمع اول! – کلاغ سیاه
نقد خوبی بود و پاسخ خوبی نیز! (:
کاش از این نقدها بیشتر بشود.
این شماره که فوق العاده بود من خیلی دوسش داشتم
شاید به قول شما اسمش مجله نباشه اما کار جدیدیه ... این هم نوشتی جالبه . موفق باشید .
ميرزا جان ممنون كه از باز خورد هاي هزار تو ما رو نيز آگاه كردي اما آنچه مهم است به نظر من هميشه در راه بودن يا بهتر باشد اين شعر اخوان را نوشت " بيا ره توشه برداريم و قدم در راه ي بازگشت بگذاريم "
در ضمن اينكه از انتقادات جناب جامي من هم به عموان يكي از هزار تويي ها استفاده كردم ولي آيا به قول خودت لزومي دارد كه يك مجله منتشر شود حتا كاغذي كه در يك مورد همه چيز را بنويسد مگر غير اين است كه همه چيز را همگان دادند ما هم كه همگان نيستيم
البته به قول کلاغ سیاه باید به سیبستان بگیم که بیا و بنویس اگر بهتر می نویسی/
نکته ای که برام جالبه اینه که چقدر سیبستان سعی می کنه مثل بهنود بنویسه اما خب نمی تونه.
برای ماه بعد آماده ام اگر زودتر خبرم کنی :)