میگویند یکسال گذشته است. در این یکسال بسیار کابوسها به واقعیت پیوستهاند، اقتصاد را فلج کردند، دانشگاهها را از استادانشان محروم کردند و چه و چه. از بسیاری اعاده حیثیت شد، بسیار تازه فهمیدند سیاست آنقدر ساده نیست که از پشت بساط برایش حکم صادر کنی و بگویی خاتمی خائن بود و غیره. البته امروز وقت این حرفها نیست، گفتهاند از آن روزها بنویسیم.
بعد از یکسال گمانم بیطرفانهتر بنویسم. واقعیت این است که پشیمانم که به مشارکتیها امید بستم، از اینکه حمایتشان کردم به هیچ عنوان پشیمان نیستم ولی خودم را سرزنش میکنم که به چنان حزب بیدر و پیکری امید بستم. مشارکت در ابعادی نبود که انتخابات را ببرد. خودشان هم بعدها اعتراف کردند که استراتژی غلط داشتیم، انرژی زیادی روی تحریمیها گذاشتیم و... مشارکتیها به نظر من دید روشنی در مورد وضع آن روز جامعه نداشتند. اصولاً کار سیاسی کار کثیفی است آن هم در این مملکت که بالاخره باید خودی باشی، اگر خودی نباشی و صدایت دربیاید میشود گفتمان چند روز پیش هفتتیر. در انتخابات بسیار بتها برایم شکستند، آدمهایی که خندهات میگرفت این بود نمایندهی من در حکومت؟ همیشه ناله میکردند پول نداریم، بعدها حرف عطریانفر در جلسه احزاب برایم جالب بود «یک حزب اول باید از لحاظ اقتصادی بتواند روی پای خودش بایستد بعد برای مملکت تعیین تکلیف کند.»
ستاد نسیم (نسل سومیهای یاریگر معین) تجربه جالبی بود. اصولاً فقط از سر کنجکاوی رفتم سر بزنم و بعد ماندنی شدم، تا آخر هم وظیفهی مشخصی بر عهده نگرفتم و کارهای متفرقه انجام دادم چون آن قدر در خودم علاقه نمیدیدم که خودم را تا خرخره درگیر کنم. جو ستاد چیز دیگری بود. اکثر اعضایش بابت نوعی ماجراجویی یا نوعی حس مسوولیت اجتماعی آنجا بودند. فکر نکنم جز یکی دو نفر از اعضای اولیه ستاد کس دیگری برای منافع درازمدت آنجا عرق میریخت. آن یکی دو نفر هم حق داشتند چون سیاست را به عنوان شغل انتخاب کرده بودند.
به آن ستاد ایراد زیاد میشود گرفت ولی مهمترینش به بیراهه رفتنش بود. از مرحله پرت بودن حزب را که طبعاً اثرش به ستاد میرسید را با ایدهآلگرایی جوانی جمع کنید ببینید چه آشی میشود. شعارهایی که انتخاب میشد، تلاشی که برای پاسداشت کردیم و غیره. ستاد نسیم از لحاظ فکری شده بود جزیرهای رها شده در اقیانوس، ارتباطی با وقایع جامعه نداشت.
ایراد از بیست، بیست و پنج سالهها نبود. ما حرفهمان سیاست نبود، ولی حرفهی آن بزرگان که بود. چطور نفهمیده بودند انتخابات در این مملکت فقط ظاهرش به انتخابات غربی شبیه است و در باطن مسایل دیگری جهتدهندهی رای مردم است (منظورم تقلب نیست). یعنی اینها از دوم خرداد نفهمیده بودند که این ملت با چه منطقی (و یا بیمنطقیی) رای میدهند؟ یا باورشان شده بود مردم به اصلاحات رای داده بودند؟
مهم نیست، آدم نوستالژیکی نیستم که با خاطراتم زندگی کنم. من از ستاد نسیم در مورد واقعیات سیاست و ایران بسیار آموختم، دوستان بسیاری پیدا کردم و اگر به عقب برگردیم باز هم میروم آنجا دواطلبانه وقتم را صرف رسیدن به آرزویی دستنیافتی میکنم، هر چند باز بعد نقدش میکنم بلکه بار بعد مرتکب همان اشتباهات نشوند (نشویم) هر چند خواهند (خواهیم) شد.
زنده باد آموخته ها ...
سلام میرزا.
نقدتو تا حدود خیلی زیادی قبول دارم اما کاش ....
اینو از این جهت میگم که من خودم یه آدم تا حدود زیادی نوستالژیک هستم.
موفق باشی،یا حق.
من هنوز هم باورم نمیشه اینهمه ادم به اصطلاح سیاسی در تشخیص توده جامعه ایران اینهمه اشتباه کردند . فکر میکنم مشارکتی ها در انتخابات از نظر سیاسی خنگ بودند ( ببخشید . خنگ تنها لغتیه که مفهوم واقعی اش رو میرسونه . )
آنها راه دوری نرفتند. اينها هم راه دوری نمیروند. بعد اينها آن ديگرها هم راه دوری نخواهندرفت. مستقل از وضعيت جامعه، هيچکس نمیتواند راه دوری برود.
مستقل از وضعيت جامعه، روزی میرسد که همه به اين نتيجه میرسند که سعی نکنند راه دوری بروند، بنشينند دور هم ديشلمهشان را نوش کنند، راحتتر خواهندبود. اين جماعت را خواب نيمروز، تا خلايق دمی بياسايند!
سلام. آقا میرزا منظورت که اینجانب نبوده. باب بی انصافی نکن دیگه. دنبال چی بو.دیم به نظرت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-----------
میرزا: اگر کسی بخواهد نقاش شود میرود نقاشی میخواند. اگر کسی بخواهد سیاستمدار شود میرود به صورت جدی در ستادهای انتخاباتی فعالیت میکند (طبعاً این تنها راهش نیست) خوب شما هم مگر قصدتان این نبود و نیست که وارد بازی سیاست این مملکت بشوید؟ تازه مگر این بد است؟
واقعا سوال برانگيزه كه بعد از 4، 5 سال دانشجو بودن اون هم توي يكي از سياسي ترين دانشگاه هاي ايران فقط ظرف اين يك سال نتيجه گيري كرده باشي، اون هم يك چنين نتيجه اي!
اساسا تا بحال شهامت داشتي كه خودت را در چيزي تا خرخره درگير كني؟
-------------
میرزا: چه ربطی دارد؟
سلام. من هم مطلبي نوشتم و از خاطراتم در 2 خرداد و 27 خرداد گفتم. ممنون مي شم اگر بخونيدش. اي هم آدرسش: http://yaghyemaghmoom.blogfa.com/post-121.aspx
زیباکار کردی به نظر تو ضروری ترین نیاز انسان چی می تونه باشه منتظر نظرت هستم
"تست دموكراسي" فيلمي از محسن مخملباف
میگم میرزا جان ، اصلا قشنگ نیست که حس کنم تو امروز همون جائی واستادی که من 17 سال پیش واستاده بودم . فقط میترسم 17 سال بعد تو حس امروز منو داشته باشی .