با اساماس درددل میکنیم،
در وبلاگ ناگفتنیها را مینویسیم،
پای تلفن ساکت میمانیم.
فوت! بهترين كار براي شكستن سكوت پاي تلفن!
میرزا:
سایت قشنگ و خوش ساختی داری! والبته مطالبی خواندنی!
از اشنایی با تو خوشبختم و از اینکه به سایتم لینک داده ای، سپاسگزار!
باز به دبدارت می آیم.
قربانت
رامین مولایی
شاید چون صداهامون ناخودآگاه زیادی شادتر از خودمونن و نمی تونیم باهاشون حرف جدی بزنیم!
گاهي بغض و ترس از تركيدنش سكوت مياره ميرزا
غم و دلتنگی از میرزا دور باد.
از دير باز شادي به چشمانمان كميابتر است!>آندره ژيد
واقعا اين پستت رو درک کردم.
راستي تو نمي دوني روال کار اين وبلاگ چيه پس کي بدونه؟!
تا بعد..
آي گفتي
حرف دلمو زدي
چقد با هم غريبيم
...
..
.
http://360.yahoo.com/profile-1fBDYzgieqMtYI0PEfCRyImewg--?cq=1
خوشحال مي شم بهم سر بزني
با اساماس درددل نمیکنیم،
در وبلاگ ناگفتنیها را نمینویسیم،
تلفن ... ؟
مثل این که زنگش خراب است.
راه نفوذ در دل ديگران دانستن آرزوهايشان است.
آره ولي چرا اين همه فاصله.....
و انتظار داريم منظورمان را بفهمند!!
ولي خدايي بين اينهمه آدم تنها موندن كاريه كه از هر كسي بر نمياد
نادر ابراهيمي در جايي گفته: غم عميق است اما شادي از آن هم عميق تر است...
سكوت اونم پاي تلفني كه هيچ وقت دوسم نداري قطع بشه !
گاهی که پشت فرمان زنگ میزنی، لابد سکوت بهترين جواب است تا رانندهی ماشين پشت سر «جلو به عقب» نشود. باقی وقتها را نمیدانم.
شايد آنطرفها آفتابی شدم، يکی از همين روزها.
راست می گویی!گاهی فکر می کنم اگر نگاشتن را از ما بگیرند ناگفته ها در عمیق دلها تا هماره ها جاویدان می مانند...
پاي پيغامگيرگوش ميايستيم و...
آخ گفتی
وقتی هم یکدیگر را میبینیم به هم پشت میکنیم.
و هر روز جراتمان برای عذرخواهی کمتر می شود و هراس از جدایی ، هر روز از هم دورترمان می کند.
و احتمالا وقتي همديگرو تو خيابون ببينيم رو برميگردونيم.بشر موجود غريبيه ميرزا.