زندگی دو روایت دارد. یکی تاریخ رسمی است، همان که هر روز صبحش روزنامه چاپ میشود و هر سالش سیصد و شصت و پنج روز است. آن یکی تاریخ شخصی است، تاریخی که بازههایش را خودتان تعیین میکنید. گاه یک لحظه را یک سال میبینید، گاه چند سال را به کل حذف میکنید. و همین روایت دوم است که به آن برمیگردید برای به یاد آوردن.
خوب گفتي.
تاريخهاي زندگي هم همواره بر اساس حسهاي درونيم تنظيم شده...شايد براي همينه كه منطق دنياي آدم بزرگها و دنياشونو نمي فهم...
خسته ام از بايدها و نبايدهاي دنياي آدم بزرگ ها ...از تناسباتشون و...
حکیمی شدهای برای خودت میرزا! خوب بود ولی آن ابزوردهای لعنتی چیز دیگری هستند
مخلص
نکته ایی بود بس باحال.
دقيقاااااااا.................
نكته جالبي بود.جالب مي نويسي.با اجازه لينك مي دم!
چرا بهم سر نزدي؟؟
روايت دوم زندگيست روايت اول كه روزمرگيست ...............
یک قطعه موزیک در روایت دوم!