در فرهنگسرای هنر نمایشگاهی از آثار کارتیه برسون برگزار کردهاند. عکسهایش واقعاً زیبا بودند، واقعاً صمیمی و انسانی. اگر تهران هستید از دستش ندهید، فقط شنبه باقی مانده است. نمایشگاه تا آخر تیرماه است.
اگر هم نیستید میتوانید چند عکسی را که گشتم و در اینترنت پیدا کردم را ببینید. عکس محبوب من اولی از دست راست است، رویش کلیک کنید.
دمنوشت: هنری کارتیه برسون و یک شانس، ناشناختهها
دمنوشت دوم: فوتوبلاگ منصور نصیری
عكس هاي بسيار بسيار بسياري بودند. در ضمن اين جناب ضيابري شوخي كرده يا جدي؟ سر در نياوردم!
چند وقت پیش بلاگ ناشناختهها کلی در مورد برسون نوشته بود.
خوندیش؟
-----------
میرزا: خوانده بودم ولی فراموش کرده بودم، ممنون یادآوری کردی. دم نوشتش کردم.
عكس هاش خيلي قشنگ هستن.
با سلام و تقدیم احترام
خسته نباشید
از وبلاگ شما سر زدم
جالب توجه بود
لطفاً از وبلاگهای من نیز دیدن فرمائید و من را از نظرات خود بهره سازید
با سپاس فراوان - قائمی
آدرس وبلاگ سیاسی، اجتمائی:
http://ghaemi1.blogfa.com
در این وبلاگ می خوانید:
- رهبری نامشروع فقها از نظر قرآن
- سفر حج، عبادت یا خیانت
- سرنوشت آیت الله خامنه ای در صورت پیروزی طرفداران آیت الله مصباح یزدی در انتخابات مجلس خبرگان رهبری
- پیشنهاد اداره امور کشور با سیستم شورایی بجای سیستم پارلمانی ریاست جمهوری
- افسون و فریب دنیای جدید و افسون و فریب دنیای سنتی
آدرس وبلاگ معارف قرآنی:
http://ghaemi2.blogfa.com
در این وبلاگ می خوانید:
اولویتّها، تأکیدات و برترین اعمال از نظر قرآن
سلام
عكس ها از آنهائي است كه من خيلي دوست دارم. زيبا هستند.
وقت كردي به وبلاگ من سري بزن خوشحال ميشوم.
آقا عکس های خیلی زیبایی بود ... استفاده کردم . حتما اگر فرصت شد نمایشگاه می روم . دم شما گرم .
حيف شد! من عاشق عكساشم.
سلام.من هم نمايشگاه رو ديدم و واقعا از تماشاي عكسها لذت بردم! شاهكار بودند! و شاد شدم از ديدن عكسها اينجا!
جدن که اولی بینظیر بود و عکس وسطی هم. حیف که فرصت رو از دست دادم.
عکس پسرک بطری به دست هم خیلی خوب بود.
جالب است که عکس پسرک شامپاين به دست را درست پشت در گذاشته بودند طوري که بايد مجهز به چشم بصيرت مي بوديد. البته نبايد به برگزارکنندگان خرده گرفت همين که نمايشگاه را با اين همه دردسر برپا کرداند بايد ممنون شان باشيم،
سلامت.
سلام ميرزاي عزيز... سلام (خيلي مهم است... لطفا تا پايان بخوانيد...)
حتما مرا به ياد داريد... نميدانم دوباره با چه رو و با چه جراتي دارم برايتان مينويسم. حتما در دلتان با خودتان ميگوييد سلام گرگ بيطمع نيست و... اما اميدوارم آنقدر دلرحم باشيد كه بدانيد من واقعا گرگ نيستم...
همهي شيطنتهايم يادم ميآيد، و كارهايي كه نبايد ميكردم و اتفاقاتي كه پس از يك بحران روحي از حس مهجوريت و دورافتادگي از وبلاگستان و بيتوجهي آزاردهندهي بلاگرهاي مطرح در موردم افتاد و... شايد روزي بتوانم دليل همه ي آن خرابكاريها را توضيح دهم، عجلهها، تندي ها و...
اما اتفاقي افتاده كه تصميم گرفتم به دليلش، همه ي دوستان اينترنتي يا غيراينترنتي و بزرگاني كه رنجيده خاطرشان كردم را دلجويي كنم و از آنها حلاليت بطلبم.
يك بيماري قلبي قديمي در من عود كرده و دكترم حرفهايي زده. بگذريم كه چه گفته. فقط مي خواهم درخواست كنم هر آنچه از من در گذشته ديديد را فراموش كنيد و عذرخواهي من را بپذيريد. راستش هر عيب و بدي داشته باشم، جرات پذيرش اشتباهاتم را دارم.
اگر فرصتي داشتم تا اشتباهات را جبران كنم، خدا را شكر ميكنم، و اگرنه از شما ميخواهم مرا ببخشيد... به جرم كودك بودنم. فكر كنم قابل بخشش باشم.
سپاس... و باز هم همين... با لينك، يا بدون لينك، ميرزا پيكوفسكي خودمان هستيد، پس شايد بتوانيد مرا ببخشيد. درست نميگويم؟