این مثل دیدن چهل و سه چراغ قرمز در یک شب طولانی نیست،
مثل جا دادن هزار نقطه روی یک تکه کاغذ نیست،
مثل نیم ساعت محکم در دست فشاردن یک لیوان خالی نیست،
مثل فراموش کردن نور خورشید روی یک نیمکت بلند شهرداری نیست،
این نوع دیگری از ایستادن زمان است.
از همان لحظه که میگریختی و در سایه درختها تاریک میشدی و زیر نور چراغ روشن.
همانی می شویم، که فکرش را می کنیم
نقطه
سر خط
گريز اصل زندگيست...
مثل فراموش كردن
ممنون از راهنمایی درباره نمایشگاه، ولی حیف که چند روز دیر آنرا خواندم، ولی هر طور بود ما هم لذتمان را بردیم ... از روی لینکها
از پست قبليت بيشتر خوشم اومد. :دي :)
ولي كلاً خوب مي نويسيد. چرا عنوان براي نوشته هاتون انتخاب نمي كنيد؟!
تا بعد...
اين كامنتدوني شما مارا سر صبح دق مرگ كرد.. بنازم به اين پشت كار خودم!! ....
ايستادن زمان يا تنبل بودن ثانيه هاي كشدار..هر دو نوعش كشنده است..
خط اخر قشنگ بود..