شب‌های تهران را دوست دارم، خیابان‌هایش را، اتوبان‌هایش را، شب می‌پوشاند و می‌شود خودت تصور کنی شهر چه رنگی است.
بعد از دو ساعت بحث کردن و تلاش برای پیدا کردن جواب وقتی می‌گوید بلکه واقعیت را می‌سازیم، می‌ایستی.
سمت راستم یک بی‌ام‌و سفید است. راننده پسری با عینک شب است، گوشه پنجره را پایین داده، سیگار می‌کشد. دختری کنارش است.
واقعیت را نمی‌سازیم، فقط می‌فهمیمش، اگر بتوانیم. روند زندگی شاید برای بقا گاه بی‌رحم به نظر برسد. همانقدر که رابطه یوز و گورخر بی‌رحمانه اما مقدس است.
کمی آرام می‌کنم، دو لاین می‌روم راست. توی ذوقم نمی‌خورد. دختر لبخند می‌زند، از شیشه به بیرون خیره شده است، معلوم است گوش می‌کند. به پسر؟ به آهنگ؟
من نمی‌گویم جنگ خوب است. زیاد اهل دیالتیک هگل نیستم. ولی جنگ وجود دارد. همیشه خواهد بود. اگر صلح برای انسان‌ها می‌خواهید باید رقیبی از کره دیگر پیدا کنید که با آن بجنگند وگرنه دایره خودی‌ها را کوچک می‌کنند که دشمنی داشته باشند.
این همه آدم بعد از نیمه‌شب در خیابان‌ها چه می‌کنند؟ کجا می‌روند؟ به چه فکر می‌کنند؟ خوشحالند یا ناراحت؟
هدف وسیله را توجیه نمی‌کند ولی راه دیگری برای زیستن سراغ دارید؟ ذات جنگ با رقابت چه تفاوتی دارد؟ چرا جنگ‌ها همیشه نقطه عطف‌اند؟ مگر نگفتند جنگ پیشران تمدن است؟
حیف این شهر ستاره ندارد.


نظرات:

هه!


مقدس نیست ... طبیعی است ...


جنگ يك ميدان است، عده اي همديگر را مي كُشند تا عده اي ديگر تظاهرات ضد جنگ كنند و عده اي هم انبارهاي اسلحه شان را خالي كنند، سودي كه عايد مي شود سوخت است و بشكه، جنگها نقطه عطف هاي عشقي اند، اين شهر هم ستاره دارد و هم ماه، نيازي به تماشا ندارد، فقط همين.


خيـلي امـيدوارم كه لـپٌي باشـد : اين‌كه "توجيـه" صـحيح اسـت .

--------------
میرزا: خجالت‌آور است، به‌خصوص اینکه این بار اولم نیست. من با این کلمه همیشه درگیرم.


سلام آقای پیکوفسکی؛
حقیر یک ماه است که هر روز نوشته هایتنا را می خوانم .
وبلاگتان را لینک کردم ؛ خوشحال میشم از عمل متقابل شما

یا حق


شب هاي تهران بد جوري تو ذوق آدم مي زند. من تا چشمم كار مي كند در خيابان هاي ... فاحشه مي بينم. از هر نوع و هر سنش.


میرزا! کولاک کردی که! این نمی شه که!آهسته برو ما هم برسیم.

زیبا بود. لذت بردم.


ستاره ها در جنگ اند با دود...با آدما ... حتي با تو



صفحه‌ی اول