«،»: اما جناب قاضی، این ابله به سیدنا مولانا حضرت جناب «؛» توهین کرد و این جسارت قابل بخشش نیست.
«.»: پس چگونه است که شما متحجرین سالهاست همه نوع افترا را به استاد «:» نسبت میدهید و ما هرگز نبایستی اعتراض کنیم و فقط از خشم مشتهایمان را گره کنیم؟
قاضی: ساکت ای منحرف! ما زندگی شما متجددین را بخشیدیم، همین کافی است. چگونه به خودت جرأت میدهی به والاحضرت توهین کنی ای موجود بیدم؟
«.»: روزی خواهید فهمید که هر «،» در نهایت کمال بدل به «.» خواهد شد. غایت هر مکثی، سکون کامل است. «.» پایاندهنده است نه مانند «،» یک میانجی...
قاضی: ساکت! ببریدش!
دو گیومه «.» را از دادگاه خارج میکنند.
آقا ما این اجازه را به خودمان میدهیم که بگوییم اصلا سکون کاملی وجود نداره ! پس اگر اینجوری که ما میگوییم ، به داستان نگاه کنیم ، همه چیز در حد مکث است و تنها میانجی .
...!
اگه فرض کنیم پایان کاملتر از تلاقیه ... نمی دونم . من هیچوقت دلم نخواسته به اون غایت برسم ... اخه فکر می کنم ادم وقتی . شد تازه از خودش می پرسه خب حالا که چی ؟!!!
اما خیلی قشنگ بود نوشته ... راستی ... خیلی هم کیف داره که زود زود اپ میشه اینجا . مرسی .
دِ، نه دیگه جناب «.»، تازه وقتی شدی « ... »، می فهمی « غایت هر مکثی »، پرواز است و بس.
«،» گوشت دم توپ است، حکم کتک خور قضیه را دارد؛ به قول شما میرزا، همان « میانجی » اما خوش باورش.
جالب بود، بسی خوشمان آمد! :)