میدانید، سپری شدن قضیه پیچیدهای است. شما میتوانید با نشستن در یک کافه سپری شوید. میتوانید در اتوبانها و چراغ قرمزها سپری شوید. میتوانید خانهی دوستان بنشینید به در و دیوار نگاه کنید و سپری شوید. میتوانید حرف بزنید و سپری شوید. آرش میگوید سیگار کشیدن یک جور سپری شدن است. حتی میشود حین سپری شدن شبانه سر از امامزاده صالح درآورد، بعد به بهانهی اینکه سه چهار پسر و دختر به ماشین تکیه دادند بروی یک بار هم همان حدود قدم بزنی و سپری شوی تا ول کنند بروند. ای آقا، باز سپری میشویم.
مي شود كه خودت را به سپر ماشين بمالي و سپري شوي!
(اين ماجراهاي سپري شدن خيلي چسبيد جناب ميرزا)
وبلاگ خوندن و فيلم ديدن و داستان خوندن و رمان خوندن و هر چيزي كه وبلاگستان اونرو پيشنهاد ميكنه همش سپري شدنه. نميدونم چرا دارم دنده عقب ميرم. هر چيزي در اين وبلاگستان پيشنهاد ميشه رو انجام ميدم خوشم نمياد و انگار مشكلي دارم!
اصلا ميشه خود را سپره همه چيز كرد ولي بازم سپري ميشيم
من شاهدم.
اگه يه اجازه مستقيم از خدا داشتم،سپري نميشدم.سپري ميكردم.
من روزهام رو خیلی مزخرف سپری می کنم
جسارتا معروض مي دارد ساعت 2 بعدازظهر يوم الجمعه مورخ هفتم مهرماه المبارك سنه يكهزار و سيصدوهشتادو پنچ با خواندن اين پست در وبلاگ فخيمه جناب ميرزا سپري شديم سپري شدني . پايدار باشيد .
سلام بر پیکوفسکی
وبلاگتان را همچنان سپری می کنم . من عاشق نوشته هایتانم .
من مدتی ایت در سپری شدن با شما شریک شدم .
ای کاش یکم بیشتر از خودتان می گفتید .
یا حق
حين نوشتن مقاله هم ميشه سپري شد مگه نه؟