می‌بارد، نمی‌بارد، می‌بارد، نمی‌بارد، می‌بارد...
جهنم. این چتر من کو؟


نظرات:

چترت را باران برد

--------------
میرزا: از آن کامنتهایی که از خود پست زیباتر هستند.


:)


به نظرم يك بنده خدايي كلي زحمت كشيده فرموده بود: چترها را بايد بست!
بابا هنوز باراني نيامده كه!


به گمانم از خیس شدن می ترسی میرزا، هان؟! حتی غرق شدن هم چندان ترسی ندارد؛ از من بپذیر.


معلومه داريد محافظه كار ميشيد ميرزا جان كه البته اقتضاي سنه! مواظب باشيد نچائيد!


در چتر بسته دلتنگي است.


شیشه ÷نجره را باران شست / از دل من چه کسی نقش تو را خواهد شست؟؟؟؟


حالا که معلوم نيست ببارد يا نه، ريسک کنيد! اگر هم خيس شديد، لذت‌ش کم نيست;)


چتر را که برداشتی، حالا دنبال نازی‌اش بگرد. من که ديدم‌اش اصلاً زير باران نبود. بعد باران گرفت.


باران
بر سر انگشتانِ خيسِ شكوفه چپينش
به باغ مي آيد
حياطِ خانه در خواب هاي كودكي ام
پر از عطر و شكوفه مي شود

عروسانِ نارنج
آهسته مي گريند
رگبار، در بوسه يي غافلگيرانه
با هزاران شكوفه
به زير چترِ درختِ نارنج مي رود


می خوای دو تا استخاره م از قرآن بگیر.بیکاریا!



صفحه‌ی اول