آن لحظه را دوست دارم که مجبور می‌شوی فکر کنی پس این بطری کو؟ اصلاً بود؟ نبود؟


نظرات:

من عاشق آن دم‌ام که ساقی گويد
يک جام دگر بگير و من نتوانم


من اون لحظه رو بيشتر دوست دارم كه اصلا نفهمم بطري چي هست.

پ.ن. راستي بطري چيه؟


باز تو دست به بطري شدي ميم؟


يه دوست داشتم يه خونه ي سه طبقه داشت ولي فقط دست به اب طبقه ي اولش كار ميكرد اسا نسورم كه نداشت بيچاره هميشه تو اتاقش پر بطري بود بطري اضافي براي مهموناشم داشت حتي........هر وقت ميخواستيم خوشحالش كنيم با بطري هامون ميرفتيم پيشش اونم ماست و پسته مياورد بعدش بطري خالي هامون رو تحويل مي گرفت


من تشنه ي آن دمم كه ساقي گويد/يك جام دگر بگير و من نتوانم


): با عجله زدم نديدم خود حضرت خيام اومده اين شعر رو نوشته اينجا .



صفحه‌ی اول