لغت‌نامه را باز می‌کنم و پاک می‌کنم و از نو می‌نویسم، به جای خداحافظ می‌نویسم سلام، به جای نبودن می‌نویسم بودن، به‌جای دور می‌نویسم نزدیک، به‌جای رفتن می‌نویسم آمدن، به‌جای واژه می‌نویسم بوسه.


نظرات:

یاد این افتادم
همه شب با دلم کسی می گفت
"سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان س÷ید
می رود می رود نگدارش "


ميرزا چرا آتيش ميزني؟ كاشكي ميشد. كاشكي.


اما دنيا هرگز به ساز قلم نمی رقصد.


كاش، واقعاَ كاش به همين سادگي بود.


ممنون که اجازه دادید.


و به جاي "تو" مي نويسم:"دلتنگي"


اگر قرار بود کلمتی از لغتنامه پاک شوند حتما جدایی ,دلتنگی و انتظار در صدر آن بودند.(ولی آن موقع دیگر من و شمایی موضوعی مشترک برای احساس کردن نداشتیم)


خوب از اول میرفتی سراغ بوسه اینکه دیگه اینهمه مقدمه چینی نداره



صفحه‌ی اول