یعنی نوعی سرگردانی، بین کل و جزء. درگیر جزء می‌شوی بدون بررسی اینکه آیا کل درست است؟ معقول است؟ راه‌حل نهایی است؟ و یا آن‌قدر در کل غرق می‌شوی فراموشت می‌شود جزئیات گمراه‌کننده‌ای مانده‌اند که باید اصلاح شوند یا حذف شوند، و یا حتی به‌شان خندیده شود. آشفتگی چنین چیزی است. البته راه‌حل دیگری نیز وجود دارد، چریدن.


نظرات:

ماهی از ژرفای اقیانوس چه میداند؟
من از تو چه میدانم؟


چريدن هم راه حل كلي هست!


به اعتقاد من چريدن اونيه كه من انتخاب كردم! اصلآ هم بهت توصيه اش نميكنم...


چارچوب و ميخ
آشفتگي من از همه اين چيزها آشفته تر است .


سرش رو اورد نزديك گوش‌ام و گفت: "اين قدر فكر نكن، مثل يه گاو سرت رو بنداز پايين، بخور و نشخوار كن و پس بده و برو جلو!" بى‌اختيار چهره‌ام باز شد و خنديدم. گفتم: "خب، حالا مسئله اينه كه چه‌طور مى‌شه يه گاو بود." گفت: "مشكل تو اينه كه با گاو بودن هم به شيوه افلاطون برخورد مى‌كنى!"
ولى ان جالب‌ترين حرفى بود كه در تمام مدت دوستى‌مان از او شنيدم: راه‌حل نهايى همان چريدن است.


گل فرموديد!


در رقص بودن بین کل و جزء....


چريدن
چشيدن
وزيدن
گذشتن
...
مدام خبر از "مصدر" است اينجا
به سرچشمه رسيدي؟
...
هر روز بودنت مباد كه يك در ميان شود
هر روز و شب تو باش، که حرفی بیان شود
...
بابت حظ و لذت اندک هر روزه که این روزها همین اندکی ش هم غنیمت است، متشکرم



صفحه‌ی اول