روزی می‌رسد خودم را هم در یک جمله خلاصه کنم، شاید هم یک کلمه.


نظرات:

یا دیگران تو را در یک جمله خلاصه خواهند کرد!


اعلان جنگ داده اي ميرزا، از من مي شنوي بي خيال شو؛ گاهي وقت ها بايد بگذاري و بروي، پشت سرت را هم نگاه نكني؛ حتي فكر هم نكني كه دارم مي روم و پشت سرم را نگاه نمي كنم، زنده گي همين است من به تو نامردي مي كنم، تو به يكي ديگر و آن يكي به آن يكي ديگر؛ خوب كه نگاه كني، همه نامرديم، عين هم. آدم هاي عين هم در هم خلاصه مي شوند، حتي اگر دست و پا بزنند براي مثل هم نبودن. چندان مهم نيست كسي چه فكري مي خواهد بكند، ما يك مشت مقصريم و ته خط را هميشه عشق است.

حالا بگذار بنشينند و تا صبح ببافند كه اگر براي خودت نمي پسندي، براي ديگرانت چيست؟ هه!


خلاصه شدن در یک واژه!!! چه رویای فریبایی!


اين دنيا يعني همين!


يعني مي خواي بگي هنوز نرسيده ديگه اون روز ؟


شاید هم هیچیک


"و در آغاز فقط کلمه بود و کلمه خدا بود"


تو الان هم داري همين كارو مي كني تقريبا.


روي هر حرفش ساعتها وقت بايد بگذاري ، وگرنه كلمه ات تكراري مي شود .


خيلي از خودت مطمئن شدي ، خوب نيست

--------------
میرزا: این اطمینان نیست، ترس است.


الان هم اين كار رو ميتوني بكني!
من خودم رو فقط توي يه چيز ميتونم خلاصه كنم
توي اين علامت:
!


مهم خلاصه شدن نیست مهم معنی و بار مفهومی اون خلاصه است


من .


اما میدانی ... من زمانی خلاصه میکنم _ هر چیزی را _ که بخواهم برای دیگری توضیح دهم . برای توضیح به خودم ، همه چیز گشاده و آزاد و رنگ به رنگ می بارد . برای من کاش روزی برسد که نخواهم خودم را توضیح بدهم که خلاصه بشود : من ... کاش گشاده و آزاد و رنگ به رنگ تعریف شوم . فقط برای خودم . بی نیاز از تعریف شدن برای دیگری .


چيزی قشنگ تر از کشف يه دنيای تازه بعد از مدٌتها آواره بودن روی آب
درياها وجود داره ؟
من کريستُف کُلمبَم !
تو همه ی خشکی های کوچيک و بزرگ اقيانوسهای زمينی که هر روز
کشف ميشی و مثه شادی و گيجی من ، تموم نميشی !


يك كلمه؟/


شدنيه؟!!!


ميرزا من به آن يك روزت حسودي مي كنم ؛ تاكيد مي كنم كه حسودي مي كنم و غبطه نمي خورم تا خباثتم را به اثبات برسانم :)



صفحه‌ی اول