نشستهایم، خیره ماندهایم که بر ما چه میگذرد. و چه میتوان گفت، فقط میترسیم از فردا، اگر فردایی باشد. نگرانیم که او نگران نیست.
آخر اوی نا نگران موزد نظرت، زمینی نیست و به آسمانها میاندیشد که او را بدانجا راهی نیست.
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی ماند و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
ایضاً از شفیعی کدکنی است که:
این مدعیان که هرچه بینند نُوَش
کردند به داس کهنهی خود دِرُوَش
آری گله را چو روی واپس آرند
بی شبهه بُز لنگ شود پیشروَش
حالا حکایت ماست. ما حیرانهای داخل گله ایم و بز لنگ هم... چه عرض کنم!
از آقا چه خبر؟هنوز نشنیده وگرنه اونم نگران می شد.
پس خوشحال باش دوست عزيز:)
هر صبح، مصمٌم به نجات خويشيم
و شب، فرصت صبح فردا را ،
در آستين آلوده به خون و اشک، بهانه داريم
و نمی بينيم کنار هر بهانه شبانه
مرگ، پوزخندزنان، نشسته است.
بی خیال!
کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا
منم همينو گفتم ... گفتم كه احمدي نژاده خيلي بيخياله و انگار نه انگار كه مملكت رو داره يه سره مي بره توو دره .... گفت و من يتوكل علي الله و هو حسبه!!!!
اي بابا ...
سلام
كامنتهايي كه تو يه ماه گذشته برام گذاشته شده بود رو دوباره مرور كردم كه اونايي رو كه نسبت به خريد كتابم (گاهي مرا بنام كوچكم بخوان) ابراز تمايل كرده بودن، پيدا كنم و بهشون بگم كه بعد از سه هفته تلاش، فقط يك كتابفروشي (البته كتابفروشي كه چه عرض كنم) قبول كرد فعلا ۱۰ تا از كتابام رو اماني با شرط ۴۰ درصد اون ۶۰ درصد من، بزاره تو مغازه تا ببينيم چي ميشه. آدرسش اينه : كتابفروشي نشر شهر-بلوار كشاورز-ضلع جنوبي پارك لاله-تلفن ۸۸۹۷۸۱۶۸ . راه ديگه خريد هم اينه كه آدرستون رو بصورت يه كامنت واسم بزارين تا كتاب رو تقديم كنم
نگراني ما كاش نگران بودن يا نبودن ديگري ميبود. نگراني اينست كه آيا فردايي متصور هست يا نه؟
اندوه ما اينست كه نگران نيستيم. مطمينيم كه فردا قطعا تيره تر خواهد بود.